شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۱

به نام خدا


چند سال پيش يک همسايه داشتيم که طبقه ي پايين ما زندگي مي کردن. يک زن و شوهر با يک بچه ي کوچيک! زياد نرمال نبودن.يادمه يک بار ديدم کتاني من نيست! هر چي گشتم پيداش نکردم. گذشت ‚ تا اينکه متوجه شديم يکي دوتا از کفشهاي ما از بغل پاره شده. بعد ها هم فهميديم کقش چند نفر از ميهمان هايي که خونه ي ما اومده بودن هم پاره شده!!تازه يکي ديگه از کفش هاي من رو باز هم پاره کردن .البته اين بار علاوه بر پاره کردن با يک جسم تيز‚ ته کفشم رو هم با يک چيز داغ‚ سوراخ کرده بودن!! جالب اينجاست که آلت جرم رو که يک ميخ بود در حياط پيدا کردم .دقيقا هموني بود که کفشم رو باهاش سوراخ کرده بودن! اين همسايه ي محترم ما چند ساليه از اينجا رفته و صد البته مارو هم همچنان با اين معماي حل نشده تو خماري گذاشت!!
چند روز پيش همون مردي که همسايمون بود رو ديدم.نمي دونم داشت کفشهام رو چپ چپ نگاه مي کرد يا من اين طوري فکر مي کردم!!


شاد باشيد

هیچ نظری موجود نیست: