دوشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۲

....
خوش تر از شب هاي مهتاب بهار
عالمي ديگر كجا دارد خدا؟
عالم عشق و اميد و آرزوست
عالم تنهايي و انديشه ها

در فضايي روشن و بي انتها
راه، سوي آسمانها باز بود
چشمه ي نور و صفاي ماهتاب
روح من ديوانه ي پرواز بود!
....
پرده ي جانكاه ظلمت را بسوز!
اي دل من، شعله ي آهت كجاست؟
جانم از اين تيرگي بر لب رسيد
آسمان عمر من ! ماهت كجاست؟

ف . م

جمعه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۲

به نام خدا

خوشتر زعيش وصحبت و باغ و بهار چيست؟
ساقي كجاست كوسبب انتظار چيست؟

سال نو مبارك! بالاخره سال 1382 هم از راه رسيد . سالي همانند سال هاي قبل و قبل تر!! اما ، هميشه يك اميد (يا يك فكر كاذب!) ، نويد بخش يك سال پر بار است. واي ! اين چگونه شادباشي است كه مي گويم؟!! سال نو برشما عزيزان مبارك! سالي سرشار از موفقيت و پيروزي براي همه ي شما آرزومندم .

شنيده ايد كه مي گويند : سالي كه نكوست ، از بهارش پيداست!!
خوب بو كنيد؟ بوي چيست؟بوي تند باروت است . بوي متعفن زور ! بوي خون ! بوي مرگ!بوي گند حيوانيت !

عالم چهار فصل است،فصلي خلاف فصلي
با جنگ چهار دشمن هرگز قرار ماند؟!

حالا با توجه به اين جنگ ، نظرتان در اين باب چيست؟ سالي كه نكوست، از جنگش...!!

يك نكته: حتماً شما هم ديده ايد كه در اغلب كشورهاي دنيا تظاهرات مبني بر مخالفت با جنگ رخ داده و همچنان نيز ادامه دارد. اما در هيچ كدام از اين راهپيمايي ها شعار مرگ بر...، وجود نداشت . اين در حالي هست كه ما سر كوچكترين مساله شعار مرگ بر اين و آن را سر مي دهيم!! نميدانم، شايد فرهنگمان اين گونه است و شايد اين گونه به خورد ما داده شده!!

آخر سخن اينكه :
باز هم سال نو مبارك!
شاد كام باشيد.




دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۱

الله اكبر!
خداوندا ! تو، بر تمام اعمال، رفتار و نيات ما آگاهي . نگذار شرمنده ي وجود مقدست باشيم.

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۱

قبل از هر چيز تاسوعا و عاشورا رو به همه ي شيعيان تسليت عرض مي كنم.
-------------------------------------------
گويا گوگل، كمپاني پيرالبز سازنده ي محصول بلاگر رو خريده ! حالا چه تغييراتي صورت مي گيره معلوم نيست. نكته ي جالب توجه اين هست كه با اين انتقال، حفره ي بزرگي در برنامه ي اديت صفحات وبلاگ پيدا شده كه مي تونه موجب دردسر بشه! اين حفره ، توسط هكر معروف آدريان لمو كشف شده.
-----------------------------------------
اگه امروز به گوگل سر زده باشيد ، حتماً متوجه شديد كه تولد انيشتين هست.گوگل لوگوي جالبي هم درست كرده. اگه دوست داشتيد مي تونيد با كليك كردن روي لوگوي گوگل عكس هاي جالبي از اين شخصيت بزرگ رو ببينيد كه با شخصيت هايي چون تاگور، چارلي چاپلين، اپنهايم و...همراه هست .
-----------------------------------------
نظرتون درباره ي فمه زدن در روز عاشورا چيه؟
----------------------------------------
راستي بوي بهار رو احساس مي كنيد؟

جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۱

دلم تنگ است ! دلم خسته از راهي است كه پايانش را نمي داند! دلم تنگ است!!!

چند روزي هست كه بچه هاي تخصصي ، درجه گرفتن . گاهي از روي شيطنت ميان ما رو اذيت مي كنن . ما هم ديگه عادت كرديم . براي همين احترامات نظامي رو در مقابل اونها رعايت نمي كنيم . خيلي از اونها ، آشنا هستن ، چون دو ماهي رو با هم گذروند يم . منتها ما در رده ي مقدماتي بوديم و اونها تخصصي. اين مطالب رو گفتم تا برسم به اتفاقي كه افتاد !
من به همراه يكي از بچه هاي گروهان نگهبان ساعت 9-12 شب بوديم . ساعت 10:30 بود كه روي جدول نشستيم . يك بنده خدايي كه درجه ي ستوان سوم هم داشت به طرف ما اومد. حالا صحبت هاي ما رو با اون درجه دار بخونيد: { در نظر بگيريد ما فكر مي كنيم اين شخص ، از همين درجه دارهاي جديد هست!!}:
*چرا نشستيد؟
-{با خنده}خسته شديم!
*بايستيد.
{ما هم با خنده ايستاديم}
*دستت رو از جيبت در بيار!
-{با خنده آروم دستمون رو از جيب در آورديم }
*گروهان چنديد؟
-گروهان...
*فرماندتون كيه؟
-{با خنده }فرمانده نداريم!!
*نداريد؟
-نه!
-البته داشتيم .فلاني بود كه رفت .
*دفتر افسراتون كجاست؟
-نمي دونيم!
*نمي دونيد؟
-نه!!
يه نگاهي كرد و رفت به سمت دفتر افسرهاي ما ! ما هم يكه خورديم ! نكنه كاره اي بوده؟ بعد فهميديم سر افسر ديشب پادگان بوده . يعني معاون افسر جانشين پادگان!!!!! بايد تا شنبه صبر كنيم تا ببينيم گزارش رد مي كنه يا نه !!‌اگه رد كرد ..... :)
جالب بود نه! هر وقت صحنه رودر ذهنم بازسازي مي كنم ياد فيلم هاي كمدي مي افتم!!!

در پناه حق

شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۱

توي اين ذهن كوچك من، خيلي به هم ريخته هست . انگار هيچ چيز سر جاي خودش نيست . گاهي مجبور مي شم توي اين دنياي كوچك خودم ، دنبال خودم بگردم . هر چي نگاه مي كنم هيچ اثري، ردي ، نشاني ،چيزي نيست!! چون كه روي اسمم حسابي گرد و خاك نشسته و خيلي كم رنگ شده! هر طوري كه هست خودم رو پيدا مي كنم ، گردو غبار روي اون رو با خاطراتم ، پاك مي كنم و اگه شد كمي عطر و گلاب مي پاشم . اما همين كه پام رو از درون خودم بيرون مي ذارم ، يادم مي ره دنبال چي بودم . چون باز هم همون گرد و غبار لعنتي وجودم رو پر مي كنه!! من هم بايد دوباره حيرون و سرگردون ، دنبال يك گم شده بگردم . شايد باز هم خودم رو پيدا كنم!!!
----------------------------------------
حدود 10 روزه مريضم . اون هم از نوع بدخيمش! 6 تا آمپول و يك خروار دارو!!!! فردا هم بايد برگردم به همون محيط بي روح پادگان!
----------------------------------------
ايام به كام