چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۴

ژست هاي روشن فكرانه و بحثهايي كه نشون بده يك آدم متفكر و باشعور هستيد !
گاهي زندگي ما همش همينه ! يعني اون طور فكر مي كنيم كه ديگران دوست دارن . بدون اينكه دوست داشته باشيم ، حرفهايي مي زنيم و نظراتي مي ديم كه واقعا از درون ما نشات نگرفته و تنها براي خوشامد اطرافيان هست و اينكه بگن ديدي فلاني چقدر آدم با فهم و كمالاتيه ! اما اين طور زندگي كردن ، تنها براي ديگران زنده بودن ، هست ! آدم بايد مستقل باشه ، فكرش رو محدود به اين مرزها نكنه .آزاده بودن خيلي سخته ! بايد مرزهاي انديشه رو تا بينهايت گسترش داد . اين جوري از خيلي از محدوديت ها فرار مي كنيم . چقدر خوبه آدما ازاد انديش باشن . چند وقت پيش با دوستي بحث مي كردم . حرفهاش اصلا برام قابل درك نبود. ولي دوستانه بحث مي كرديم . هر چند اصلا حرف همديگه رو نمي فهميديم . يا شايد من نمي تونستم درك كنم كه اون چي مي گه . توي حرفهاش ادعاهاي بزرگي بود ، فرا رفتن ازخيلي چيزها كه تصورش هم ممكن نبود. ولي با همه ي اين حرفها دوستي ما سر جاش بود . دفعه ي بعد كه ديدمش مي گفت حميد دشمن داناست ! خيلي برام جالب بود . خدا رو شكر كه دوست نادان نشدم (البته ما هنوز همون دوستهاي قبلي هستيم . شايد صميمي تر !) .

یکشنبه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۳


سال جديد مبارك باد

سال 83 هم گذشت! مثل يك برگ كه روي باد سوار مي شه و خيلي تند از جلوي ما مي گذره ! مثل خواب . خواب سبكي كه بعدها مي
فهميم چقدر سنگين بوده ! توي اين سالها كه زندگي كردم يك چيز برام ملموس شده ؛هر چيزي در اين دنيا خيلي زود تموم مي شه .
مثل سال 83 ، مثل 84 ، مثل تمام سالها !

جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۳

بهار

يا لطيف
گويا دستي به نرمي بر شيشه مي كوبد . پنجره را مي گشايم . چقدر زيبا و شگفت انگيز است . لباسي به سبزي برگهاي نورسته ي درختان بر تن دارد . صدايش به لطافت باران است و در نگاهش برق اميد و زندگي ، موج مي زند . مي پرسم نامت چيست؟ مي گويد : بهار!
و من عاشق بهار شدم.

پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۳

الگانس

وقتي شتر سواري دولا دولا مي شود !

+ يك ماشين بنز الگانس نعش كش كنار خيابان پارك است . عده اي با لباس مشكي اطراف آن ايستاده اند. غم و اندوه در نگاه تك تك آنها موج مي زند . عابرين نيز با ديدن اين صحنه غمگين مي شوند . بعضي ها فاتحه مي خوانند .

به گفته ي مسئولان مربوطه ، بيمارستانهاي كشور به شدت از كمبود آمبولانس هاي مجهزرنج مي برند . بيشتر آمبولانسهاي موجود فرسوده هستند و از نظر امكانات هم ...!

+ شخص فوت شده را با همان الگانس بسيار زيبا و گران قيمت به بهشت زهرا مي برند تا در يكي از آن قبرهاي چند ميليوني دفن كنند(لابد ازنظر تجهيزات رفاهي مانند همان ماشين چيزي كم ندارد تا خداي ناكرده به مرده ي عزيز بد نگذرد!)!

بيمارستان سوانح سوختگي تهران ( منظورم همان پايتخت است !) ، از ساده تري امكانات كه لازمه ي چنين بيمارستان تخصصي است ، محروم مي باشد . تا آنجا كه در خاطرم هست حتي در تهيه ي آب گرم هم مشكل دارد !!

+ يك ماشين بنز الگانس نعش كش كنار خيابان پارك است . عده اي با لباس مشكي.....

چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۳

در كشور هر روز شاهد انواع و اقسام اتفاقات و... هستيم ! آخرين نمونه ي اين اتفاق ها افشا شدن مقدار عيدي و پاداش نمايندگان مجلس است . مبلغ 500 هزار تومان براي عيدي و 600 هزار تومان به عنوان پاداش به نمايندگان مجلس داده شد ! اين در حالي است كه طبق قانون بايد تنها 150 هزار تومان بابت عيدي در نظر گرفته مي شد. مجلس هفتم كه پرچم دار بسياري از شعارهاي ساده زيستي و ... بوده و هست ، به راحتي همه ي آن ادعاهاو حتي قانون را زير پا گذاشت . رئيس مجلس اين گونه پرداختها را فقط توجيه مي كند و آن را به جنگ و جدال قبل از انتخابات مربوط مي داند!اين انتخابات نيز حربه اي شده است تا عده اي بتوانند از بسياري از اتهامات جان سالم به در ببرند . واقعا بايد به اين مجلس فعال دست مريزاد گفت . البته من يك بار (فكر كنم مجلس پنجم) به مجلس رفتم و نوع تصويب مصوبات و ... را از نزديك ديدم . از همان موقع فهميدم چرا....!!!!!!

شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۳

نوشتن

نوشتن ، تنها بازي با واژه هاست ! و الا چگونه مي توان احساس را در قالب كلمات ادا كرد؟ كلمات گنجايش زيادي ندارند . متنها ، تنها نماي كلي از يك احساس را كه از عمق وجود آدمي نشأت مي گيرد ، بيان مي كنند. و البته براي اظهار اين احساس ، تنها چاره ي كار همان نوشتن است . هر چند گنگ ، قاصر،ناتوان ، پريشان و سردرگم باشد ! راه ديگري سراغ داريد؟