شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۲

زنگ خونه به صدا در مياد . از پنجره ي اتاق بيرون رو نگاه مي كنم.گويا زنگ طبقه ي پايين رو هم زده بودن .فقط سايه اي از يك مرد پيدا ست كه با همسايه ي ما حرف مي زنه.”من برادر خانم فلاني هستم .اگه ممكنه يك پتو به من بديد .آخه براي خوابيدن هوا خيلي سرده! خواهرم من رو از خونش بيرون كرده . ”حالا ديگه اون مرد معتاد رو مي ديدم . مثل همه ي معتادها دستي به بيني خودش مي كشه ! و منتظر مي شه تا جواب مرد همسايه رو بشنوه . همونطور كه فكرش رو مي كردم جواب منفي مي شنوه! مي دونيد ، هيچ كس از يك معتاد خوشش نمياد!پنجره رو مي بندم و مي رم پشت ميز كامپيوتر مي شينم . چند دقيقه مي گذره . دوباره صداي زنگ مياد. همون مرده ! ” ببخشيد من همون ... هستم. اگه براتون مقدوره ....!” .نه خير! مقدور نيست . باز هم اون بيچاره مي مونه و يك هواي سرد زمستوني و ...!
نمي دونم واقعا بايد چي جوابش رو مي دادم . بايد كمكش مي كردم؟ يك معتاد هيچ وقت قابل اعتماد نيست!نمي دونم شايد سرنوشتش همينه ، شايد تقدير اين گونه هست كه .....!
ديگه صداي زنگ خونه نمياد . فقط صداي زوزه ي باد مياد كه به دستاش شيشه ي پنجره رو مي لرزونه!آيا بايد كمكش مي كردم؟؟

سه‌شنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۲

غمي غمناك
شب سردي است، و من افسرده.
راه دوري است، و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.
مي كنم، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند زمن آدم ها.
سايه اي از سر ديوار گذشت،
غمي افزود مرا بر غم ها.
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر، سحر نزديك است.
هر دم اين بانگ برآرم از دل:
واي، اين شب چقدر تاريك است!
خنده اي كو كه به دل انگيزم؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
صخره اي كو كه بدان آويزم؟
مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من، ليك، غمي غمناك است

پنجشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۲

مرا ياراي انديشيدن نيست .اين روح است كه برتنم سنگيني مي كند يا تن خاكي من است كه روحم را در اسارت گرفته؟ تن خسته و فرسوده ي من راه تنفس جانم را از من ربوده .تنفس بر من سخت است! تن فاني من حجاب روح من است و آن را در سيطره ي قدرت خاكي خود مدفون كرده ! چگونه مي توانم اين بدن تنيده بر جانم را بشكافم و خود را از سلطه ي آن برهانم؟ اي درهاي اسيركننده ي جان من !روزي شما را خواهم شكست و خود را از چنگال بي مهرتان آزاد خواهم نمود و آنگاه چون باد رها خواهم بود و هركجا را كه خواستم در خواهم نورديد!شما توانايي مقابله ي با من را نداريد .اين منم ، انساني از عالم بالا ، از سرزمين مهر و جاودانگي كه محبوس يك دنياي كوچك است ! روزي به آن بازخواهم گشت!

یکشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۲

روز 23 دي يعني همون 13 ژانويه ، روز تولدمه! مي گم شايد به خاطر همين عدد 13 باشه كه خيلي بد شانسم ؟راستي ، شما هم به شانس اعتقاد داريد؟ اصلا شانس يعني چي؟ نمي دونم! اگه اين كلمه بي معنيه پس ...؟؟
اينكه مي گن :“ اين مدت عمر ما چو گل ده روز است!“ واقعا راست گفتن . تا چشم به هم مي زنيم دهه هاي زندگي پشت سر هم ، مي گذرن و اگه شانس بياريم به سن پيري مي رسيم و بعدش رو هم همتون مي دونيد !

شنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۲

انگار يكمي در نوشته ي قبليم افراط كردم ! آخه ...! اي بابا ، فكر كنم دوباره دارم شروع مي كنم به ...! بگذريم.

مي دونيد ، اگه از آسمون يك تكه سنگ بيفته صاف مي خوره تو سر بنده! بعد از مدتها مرخصي گرفتم تا به كاري برسم . (به مطب يك پزشك برم) .اتفاقا همون روز جناب دكتر بر خلاف روزهاي ديگه تشريف نياوردن .
امروز ديگه مطمون شدم مساله ي شانس و بد شانسي وجود داره . سهم من هم از اين قاعده ، مسلما همون بد شانسيه:(

برقرار باشيد

جمعه، دی ۱۹، ۱۳۸۲

باور كنيد بي فرهنگ تر از ما در دنيا وجود نداره. زود موضع نگيريد كه اي بابا ! اين حس ناسيوناليستي نداره و نمي دونه عرق ملي چيه و ...،خلاصه از اين جور حرفها!ما فقط ادعاي فرهنگ داريم . فقط به اين مي نازيم كه تمدن چند هزار ساله داريم . درسته ، ما تمدن فوق العاده اي داشتيم . مردم ايران در دوران كورش كبير ،دروغ گفتن رو بد نمي دونستن .چرا ؟ چون اصلا معناي دروغ رو بلد نبودن وهرگز محتاج دروغ گفتن هم نبودن . اگر به كتابهاي تاريخي نگاهي بندازيد متوجه اين امر مي شيد. واقعا تمدن بزرگي بود. همه ي اينها براي دو هزار سال پيش هست . حالا چي؟ تنها چيزي كه بلديم دروغ ، فريبكاري ، صد البته ريا ، خودخواهي ، دزدي ،......!!!!!
امروز شنيدم بعضي ها در چند روز اخير اجناسي رو خريدن كه مربوط به هداياي مردم به زلزله زده هاي بم بوده . فكر كنيد شما پتويي خريد كرديد ، بعد كه بازش مي كنيد مي بينيد كه نوشته : تقديم به مردم بم !!! يا برنج مي خريد و باز هم با اين صحنه روبرو مي شيد!
چند نفر از آشناها براي كمك به بم رفته بودن . چيزهايي تعريف مي كنن كه آدم از ايراني بودن خودش خجالت مي كشه . يك نفر رو گرفته بودن كه فقط دست مي بريد تا طلاهاي اون رو بيرون بياره! به دو خانم فرانسوي كه براي كمك به اين مردم ( اون هم در ايام كريسمس !!) در بم فعاليت مي كردن ، تجاوز شد . و هزارن جرم و جنايت ديگه!!! شخصي ميگفت يك شب در بيمارستان بيدار بود ، ديد كه خيلي ها حالشون خوب نيست و درد دارن . وقتي دكتر اونها رو ديد دستور داد مرفين تزريق كنن .چون بيشترشون معتاد بودن !!در اين چند روز ،كلي مواد مخدر ردوبدل شد . ترياك رو در ملحفه مي ذاشتن و به عنوان جنازه مي بردن!!!
واقعا دردناكه! باور كنيد روز به روز نسبت به اين كشور بي در و پيكر نااميد تر مي شم .!

پنجشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۲

خدا رو شكر كه در دنيا دو ،سه كشور مثل آمريكا و اسرائيل و انگليس و ... وجود داره ! وگر نه ما هر وقت كه كم مي آورديم به چه كسي پيله مي كرديم؟؟؟

زلزله اومده، مرگ بر آمريكا!
سيل اومده، مرگ بر آمريكا!
يك هواپيما به خاطر اينكه كم كم داشته فسيل مي شده سقوط كرده ، حتما تقصير آمريكا بوده پس مرگ بر آمريكا!
فساد اداري ما سر به فلك مي كشه ، حتما اسرائيل دست داشته پس مرگ بر آمريكا و اسرائيل !
سن ازدواج در ايران همچنان در حال بالا رفتن هست ، مرگ بر آمريكا!
يادمه چند سال پيش يك سوزن خياطي رفت تو پاشنه ي پام، مرگ بر آمريكا!

خدا رو شكر اين كشورها وجود دارن وگرنه....!!!!

سه‌شنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۲

دوستي مي گفت:
زندگي را طي كن تا مرگ! آنگاه مرگ ادامه ي راه را به تو نشان خواهد داد و هنگامي كه پاي درآن جاده بگذاري ، تو نيز جاودان خواهي شد.
اما من از جاودانگي مي هراسم !!

دوشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۲

باز هم بم.......
زلزله ي بم علاوه بر اينكه شوك بسيار بزرگي به كشور ما ( و تا حدودي به بعضي كشورها) وارد كرد ، جنبه هاي ديگري هم داشت . مردم ما با خبرهاي بسيار وحشتناكي از بم روبرو شده بودند كه انصافا تكان دهنده بود! شمار كشته شدگان اين حادثه هر لحظه بيشتر مي شد ، تا اينكه از مرز 32000نفر هم گذشت!شمار زيادي از مردم نيز مجروح شدند. اين اخبار علاوه بر كشور ما دنيا را به لرزه انداخت . شدت زلزله زياد بود ، اما نه به شدت زلزله هايي كه در كشورهايي چون ژاپن مي آيد! با اين حال هزاران نفر جان باختند و ميلياردها تومان خسارت مالي به بار آمد كه البته در مقايسه ي با خسارات جاني بسيار ناچيز است! واقعه اي كه بعد از اين حادثه خودنمايي مي كرد كمك هاي مردمي بود كه با اشك و غم فراوان كمك هاي نقدي و غير نقدي خود را به مراكز مربوطه مي دادند. كمك هاي مالي و ...كشورهاي ديگر هم قابل تامل بود. با اينكه تعداد امدادگران ما زياد بود اما به گفته ي شاهدان عيني كارايي امدادگران خارجي بيشتر بوده است! چون تخصص داشتند و صد البته حتما يك مدير خوب آ نها را هدايت مي كرد؛ امري كه عدم وجود آن سالهاست كه ما را در تنگنا قرار داده است!! حتما خبرهاي سوء استفاده ي بعضي از افراد سودجو را هم شنيديد! واقعا چقدر تاسف برانگيز بود!!
در كل ، هم ياري و كمك هاي بدون چشمداشت مردم بسيار عالي بود . اگر مي شد اين همه شور و اشتياق را در جهت سازندگي كشور هدايت كرد ، مسلما مي توانستيم شاهد شكوفايي ژاپني ديگر در دنيا باشيم . اما با توجه به سابقه اي كه از خودمان سراغ دارم بعيد مي دانم اين امر صورت بپذيرد! (افسوس)
اين زلزله مسؤولان كشورمان را دچار نوعي شتاب زدگي كرده است . رئيس شوراي امنيت ملي گفت كه صحبت هايي مبني بر انتقال پايتخت به شهري ديگر صورت گرفته است. بيان چنين مطلبي آن هم در چنين زماني عملا سرپوش نهادن بر اهمال كاريهايي است كه چندين سال بر امر ساخت و ساز كلان شهري چون تهران حاكم است! چرا كه انتقال پايتخت به مكاني ديگر ، كوچكترين كمكي به مشكل احتمال وقوع زلزله در تهران نمي كند! در ضمن ، كدام شهر است كه قابليت پايتخت بودن را داشته باشد؟!به نظر مي رسد عمق فاجعه ي زلزله ي بم ، اشتباهات گذشته ي مديران را دوباره آشكار كرده است !

شنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۲

مشت مي كوبم بر در
پنجه مي سايم بر پنجره ها
من دچار خفقانم ، خفقان!
من به تنگ آمده ام، از همه چيز
بگذاريد هواري بكشم
آي ، با شما هستم!-
اين درها را باز كنيد !
من به دنبال فضايي مي گردم ،
لب بامي ، سر كوهي ، دل صحرايي
كه در آنجا نفسي تازه كنم .
آه ! مي خواهم فرياد بلندي بكشم
كه صدايم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد !
چاره ي درد مرا ، بايد اين داد كند !
از شما خفته ي چند!
چه كسي مي آيد با من فرياد كند؟
فريدون مشيري

جمعه، دی ۱۲، ۱۳۸۲