یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۳

چقدر سكوت شب زيباست و صداهايي كه گاه آن را مي شكند .گربه اي با صداي محزون خود آواز مي خواند و گاه فريادي مي زند . مردي تنها با گامهاي نا مطمئن خود كوچه را مي پيمايد . شايد روز وشب ديگر برايش معنايي ندارد! جيرجيركي ، آن طرف تر موسيقي مي نوازد . و من اينجا ، كنج اتاق نشسته ام . يك پنجره و نسيمي كه از آن مي گذرد و صورتم را نوازش مي كند . ساعت مثل هميشه تيك تاك مي كند . يك چراغ كوچك روي ميز و كور سويي نور! يك قلم ، يك صفحه ي سپيد كه مي شود هر چه كه خواست روي آن نوشت . صدايي مي آيد . دور است ، دور ! مي خواهم آن را سياهش كنم روي كاغذ! اما اجازه نمي دهد . كم رنگ است . چرا من اين همه از خود دورم ؟ گويي صداي خود را نيز نمي شنوم!!

پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۳

اين روزها بحث كنكور خيلي داغ شده . اگه اشتباه نكنم 62% قبولي ها براي دخترهابود. اين كه دختر ها بيشتر از پسرها در كنكور قبول شده و جذب رشته هاي دانشگاهي شدن به سهميه بندي خود سازمان سنجش هم مربوط مي شه . چون خود سازمان تعيين مي كنه كه مثلا فلان دانشگاه چند نفر پسر و چند نفر دختر جذب كنه !
و يك نكته ي ديگه . گفته مي شه كه در كشور 32000نفر مهندس كشاورزي بي كار هستن . يا چند هزار نفر از ماماها جذب بازار كار نشدن يا موارد مشابه ! با اين وجود باز هم هر سال چند هزار دانشجو در همين رشته هايي كه فارغ التحصيلان مازاد دارن وارد دانشگاه مي شن . خوب اين جاي تعجب و تامل داره . چرا راه كاري براي اين گونه معضلات انديشيده نمي شه . مثلا جذب دانشجو در اين رشته ها رو براي مدتي كاهش بدن و اين فشار رو روي رشته هاي ديگه متمركز كنن! گويا مسولان ما همچنان در خوابي بس عميق فرو رفتن . هيس ! شما هم ساكت باشيد . شايد خداي ناكرده از خواب ناز بيدار شن!
يا حق

سه‌شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۳

اول مهر ، بوي مدرسه، بوي دوران كودكي ، بوي لذت رفتن به مدرسه ، بوي كيف نوي كوچولو كه پر شده از مداد و دفترهاي نو و قشنگ و يك قمقمه ي خوشگل!عجب حال و هوايي بود . يادش به خير ! گذشتن از زير قرآن و رفتن به سراغ كتابهاي درسي كه بايد يك سال با اونها دست و پنجه نرم مي كرديم .
بابا آب داد ......بابا نان داد
...
آن مرد آمد .
....
حسنك كجايي!
...
باز باران باترانه ، باگهرهاي فراوان ....
....


دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۳

سلام
اين متن براي سايت و گروه زير هست:
http://sare2008.com/home.htm
http://groups.yahoo.com/group/iran-sare2008/


يک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
-رسول اکرم صلی الله عليه و آله

از تفکر و تعقل غافل نشويد ، زيرا تفکر حيات بخش قلب آگاه و کليد درهای حکمت است .
-امام حسن عليه السلام

به گذشته خود هرگز نمي انديشم، مگر آنکه بخواهم از آن نتيجه اي بگيرم.
-نهرو

اگر بايد از ميان تمامي گفته هايم يک جمله را برگزينم که همه تعليماتم را دربر داشته باشد، آن جمله، اين خواهد بود: « هيچ انديشه بدي را در سر يا دل خود جاي مده.»
-کنفوسيوس

بايد پيوسته در اين انديشه باشيم که وجودي شويم بهتر از آنچه هستيم.
-مک دوگال

مردم خود را با هر چيز خسته مي کنند، مگر با تفکر و انديشه.
-نيچه

انديشيدن دشوارترين کار زندگي است و به همين دليل، تنها عده قليلي مي انديشند.
-فورد

عالم کسي است که فرق ميان «من مي دانم» و «من مي پندارم» را مي داند.
-فرانس

وسعت دنياي هر کس به اندازه وسعت انديشه اوست.
-نيچه

من فکر مي کنم، پس هستم.
-دکارت

تا قلب نخواهد، هرگز مغز چيزي را باور نمي کند.
-جيمز

از همان لحظه اي که به فکر کردن خوي مي گيريد، در راه ترقي گام برمي داريد.
-پستالوزي

به ندرت به آنچه که داريم مي انديشيم، در حالي که پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم که نداريم.
-شوپنهاور

فکر کردن چه آسان است و عمل کردن چه دشوار. هيچ چيز در زندگي مشکل تر از اين نيست که انسان افکار خود را به عرصه عمل بگذارد.
-گوته

همچنان که کماندار تيرهاي خود را مي تراشد و صاف مي کند، هر انساني مي تواند افکار آشفته خود را جهت دهد.
-بودا

جهان براي کساني که مي انديشند، يک کمدي و براي کساني که حس مي کنند، يک تراژدي است.
-والپول

براي گسترش انديشه خود، بايد بيشتر از آنچه ياد مي گيريم، فکر کنيم.
-دکارت

افکار بزرگ هميشه با مخالفت شديد و خشونت بار طبقه عوام رو به رو بوده اند.
-انيشتين

دو کلمه کوچک "آري" و "نه" که به راحتي گفته مي شوند، از کلماتي هستند که براي اداي آنها انديشه و مطالعه فراوان لازم است.

و او كسى است كه زمين را گسترد; و در آن كوه‏ها و نهرهايى قرار داد; و در آن از تمام ميوه‏ها دو جفت آفريد; (پرده سياه) شب را بر روز مى‏پوشاند; در اينها آياتى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند!
جزء 13 سوره الرعد آيه 3

دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۳

سايت شواليه من رو ياد سربازيم انداخت .
سربازي در كشور ما ( و شايد در تمام كشورهاي نيا ) يك بيگاري به تمام معناست . اين همه مي گن كه درارتش قانون وجود داره و از اين جور حرفها! اما متاسفانه اين طور نيست يا حداقل من اينطور نديدم . خيلي بي عدالتي وجود داره . من دوست نداشتم براي اينكه نگهباني روزهاي تعطيل زيادي برام مي نوشتن اعتراض كنم ، اما اواخر دوره ي آموزشي ديگه صدام دراومد . وقتي اعتراض كردم كه چرا اين همه براي من نگهباني اين طوري در نظر مي گيرن ، سر گروهبان مي گفت من رو مجبور كردن خيلي ها رو بي خيال شم!! به هر حال معني قانون و نظم و ... رو هم در اين مدت به خوبي فهميدم . عدالت فقط توي كتابهاي مدينه ي فاضله پيدا مي شه و بس !!
دوره ي سربازي ما بد نگذشت . يعني سختي به اون معنا نداشتيم . آخراي دوره ي آموزشي ديگه كسي شب براي نگهباني بيدار نمي موند . يك شب من نگهبان بودم .من بايد صبح برپا مي زدم و دنبال صبحونه مي رفتم ، اما راحت خوابيدم . صبح افسر نگهبان اومد پوتيم يكي از بچه ها رو برداشت و به كسي هم نگفت . بعد هم بيدار باش زد و خودش رفت دنبال صبحانه! هوا كه روشن شد دوزاريم افتاد پوتين رو افسر نگهبان برداشته. طفلك وقتي ديد ما عين خيالمون نيست خودش عين يك بچه خوب پوتين رو پس داد!!!
يادش به خير ! هر وقت توي پادگان بلوايي به پا مي شد يك پاي قضيه گروهان ما بود . روزاي آخر آموزشي بچه لباسهاي هم رو پاره مي كردن . يا روي لباسهاي همديگه يادگاري مي نوشتن . چقدر سر اين كارها فرمانده بيچاره ي گردانمون عصباني مي شد . اتفاقا يك بار سر همين كارها گوش يكي از بچه رو اونقدر چرخوند كه كم مونده بود كنده شه! جالب روحيه ي اون فرد بود. چون بعد از اين جريان با خنده به ما مي گفت : حالش رو گرفتم . چون هر چي گوشم رو كشيد كنده نشد!!
روز آخر همه در حال نوشتن مطلب در دفاتر خاطره ي هم بودن . عجب روزهايي بود. از همه ي مناطق ايران در گروهان نماينده وجود داشت . آدمهايي رو ديدم كه مطمئن هستم نمونه ي اونها رو ديگه هرگز توي عمرم نمي بينم .
خداحافظي روز آخر ، خيلي جالب بود . بچه ها از هم خداحافظي مي كردن . بعد از 4 ماه حسابي با هم اخت شده بودن . بارون هم ميومد . خيلي ها گريه مي كردن . اشكها با قطرات بارون قاطي شده بود . ديدن بعضي ها دل آدم رو آتيش مي زد . به عنوان مثال يكي از بچه ها با اينكه خيلي شلخته و به نوعي كثيف بود ، وسواس هم داشت . همون روز آخر كه همه ي بچه ها با هم روبوسي مي كردن اين فرد به خاطر وسواس زياد دور ايستاده بود و فقط گريه مي كرد!( واقعا فرد عجيبي بود . اين رو فقط بچه هايي مي فهمن كه 4 ماه باهاش بودن!)
بعداز دوران آموزشي هم براي خدمت جايي افتادم كه راحت بود . در عين حال در اين مدت خيلي چيزها دستم اومد . فهميدم چرا ما اصلا پيشرفت نمي كنيم و شايد پسرفت هم مي كنيم . واقعا در اين مدت از اصلاحات اداري و ... نااميد شدم !

اي بابا ! هي خواستم كم بنويسم اما گويا نشد!
شاد باشيد

دوشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۳

اين متن رو از اين گروه برداشتم:

http://groups.yahoo.com/group/miadgah-elearn/join
خيلي زيباست . بخونيد :

خدايا پاكم كن تا تو را با انجام كارهايي كه به من سپرده ايي ستايش كنم
مبادا كه در خدمت گذاري تو ناشكيبا و دلخسته شوم. اين راه آرامشي است ، كه بالاتر از درك آدمي است. خدايا بيا و در قلب و ذهن من ساكن شو ، تا وسعت يابند و تمامي آفرينش را در بر گيرند ، تا از هم جدا نباشيم . چرا كه ما هم جزئي از آن كل هستيم
چنان پاكم كن تا هستي ام را سراسر وقف تو و خلقت كنم كه اسير رنج و پريشاني است
معبود من ، ضعيف و درهم شكسته ام گرانبار و تنها . تو درياي رحمت و مهري ، گناهان من عظيم است اما رحمت و بخشايش تو بس عظيم تر از گناهان من . به رحمت تو پناه مي آورم . مرا پاك گردان تا هنگام قضاوت ديگران رحيم باشم. رحمت تو همه چيز را زيبا مي كند ، هنگامي كه مي لغزيم


خدايا ! با آزموني رويارو هستم بگذار با ايمان به آنكه پرسشگر تويي
همانگونه كه پاسخگو تويي با آن روبرو شوم.من بسيار نادانم ، اما دانش تو بيكران است.
خدايا ! چه چيز هست كه تو نداني؟من در اين ميان تماشاگري بيش نيستم ، بگذار از اين بازي لذت ببرم.
خدايا !
همه چيز طبق خواست تو تحقيق مي يابد ،پس چرا من نگران و پريشان باشم ؟
خدايا !مرا قلبي متواضع عطا كن كه در سرما و گرما ، تحسين و نكوهش ،
در لذت و درد ، در بيماري و تندرستي ،و در خوشبختي و فلاكت ، شاد باقي بماند.
در قلب كوچك من آتش عظيم عشقت را بيفروز. بگذار
شوقم به سيماي زيبايت هر روز فزوني گيرد.
و مرا ياري كن تا همه چيز را به آغوش پرمهر تو بسپارم.
خدايا !خانه قلب من كوچك است آن را چنان فراخ كن كه پذيراي تو باشد.
خانه قلبم ويرانه است‌ ، آن را مرمت كن تا در خور تو شود.
خانه قلبم آلوده است آن را پاك و مطهر گردان.
عميق ترين آرزوي من زماني برآورده مي شود
كه تو هميشه و هميشه در سراي قلبم ساكن شوي
و من هر روزم را در حضور پر نور تو سپري كنم.

يا حق