یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴

تفاوت زندگی واقعی با کتابها

زندگی واقعی با کلمات زیبایی که در کتابها یافت می شود ، متفاوت است . در کتاب "سر به روی شانه ها" اثر هانری تروایا این تفاوت به طرز زیبایی در قالب یک رمان بیان شده است . .
یادم می آید چند سال پیش دو کتاب همزمان می خواندم . یک اثر از آنتونی رابینز و دیگری کتابی از یک نویسنده ی ایرانی. این دو کتاب با یکدیگر کاملا در تضاد بودند . یکی "من " را مقدس و قابل احترام می دانست و دیگری به طور کل آن را رد می کرد و حتی واژه هایی چون "اعتماد به نفس" را هم نکوهش می کرد .می گفت این اصطلاح یعنی اتکا بر "من" که خود مایه ی بسیاری از مفاسد است و به هیچ عنوان قابل اطمینان نیست . دو نظریه ی کاملا مخالف یکدیگر ! همین علت باعث شد هر دو کتاب را کنار بگذارم .بعد ها فرق نویسنده های غرب و شرق را در این حیطه بیشتر درک کردم .در کتابهای (روانشناسی و ...) غربی ، خودخواهی بیشتری وجود دارد و در کتب شرقی به علت فرهنگ غنی تر این مساله کمتر دیده می شود . در کتابهای مذهبی نیز مخصوصا اسلامی ، این خودخواهی به حد اقل می رسد .
گاهی در کتب نویسندگان بزرگی چون "اشو" نیز مطالبی یافت می شود که با فرهنگ ما متفاوت است . روزی در محل خدمت به نقل از اشو جمله ای را نقل قول کردم که : خداوند در دلهایی وارد می شود که اجازه ی ورود به او داده شود . همین جمله بارها مورد ارزیابی قرار گرفت که ای داد بیداد ! این شرک است و کفر است و ....! جمله های این چنینی در این کتابها به وفور یافت می شود.

مهم برداشت خواننده ای است که کتاب را می خواند!

پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۴

زندگی پلی است میان عدم و زیستن در ابدیت

دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴


فرار از مغاکی به مغاک دیگر!
زندگی همواره این گونه بوده .اغلب زندگی را بر مبنای فرار پایه ریزی می کنیم . فرار از برون به درون ، از درون به برون، فرار از واقعیت به خیال . با این گونه فرار کردن ها ، زندگی در وجود شخص تجلی نمی یابد . او تبدیل به موجودی خیالی می شود که در دنیای واقعیات چون شبحی زیست می کند . زنده است ، زندگی نمی کند!!