شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۴

جنگل

یکی از دوستان خانوادگی که خیلی وقت بود ندیده بودمش (شاید 20 سال !!) ، یک شب مهمون ما بود . خونه ی ایشون شماله . تابستون ها به ییلاق می رن که در دل طبیعت توی کوههای سرسبز شماله ! می گفت " حمید ، هر وقت می رم ییلاق ، کوله پشتی رو بر می دارم و همراه دوستان می رم بالا ! چند روزی رو می ریم وسط جنگل ! هر وقت می رم اونجا انگار زندگی رو دوباره شروع می کنم !" خیلی حسرت خوردم ! ما اینجا توی دود و غبار و هزار جور آلودگی زندگی می کنیم . اصلا هم به طبیعت توجه نداریم . اگر هم داشته باشیم اونقدر در این زندگی ماشینی غرق شدیم که حتی وقت نجات خودمون رو هم از این نابسامانی نداریم ! هر چی بیشتر تعریف می کرد ، بیشتر و بیشتر به این فکر می افتادم که واقعا از مرحله پرتم . طبیعت الهام دهنده و روح بخش هست . اگه در خیابون به مردم توجه کنید ، به راحتی می تونید همه ی تاثیرات این زندگی روتین شده ببینید . نظم خوبه ، اما خود نظم هم برای خودش تکرار رو به دنبال داره ! انگاری که مردم هر صبح کوک می شن ( درست مثل یک عروسک ) تا اینکه یک روز رو همانند روز قبل به شب برسونن . نمی دونم واقعا این طوری هست که فکر می کنم یا دچار یک توهم شدم . شاید فقط خودم دچار چنین معضلی هستم و فکر می کنم بقیه هم این طورن !

شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۴

تکرار

ایام عید هر سال با کلی تدارکات و پیش بینی های لازم با یک شروع توفانی آغاز می شه .دنگ ،دنگ ،دنگ! به همین راحتی سال قبل تموم می شه و سال جدید هم شروع !چند روزی لبخند روی لبها نمایان می شه ، یک سری جملات تکراری که هر سال بین مردم رد و بدل می شه ! روزمرگی و تکرار همیشه بلای جون آدمها بوده . چاره ای نیست . باید با همین تکرار ها زندگی کرد . زندگی ، تکرار مکرراتی هست که کمتر کسی می تونه از دستش فرار کنه !!
همه چیز در ابتدا جذاب و دوست داشتنی هست ، مثل عید ! اما این تکرار لعنتی گریبان آدم رو می گیره و به هیچ وجه ولش نمی کنه ! چاره ای نیست ! ما همه به درد زندگی مبتلا هستیم . بدون اونکه بدونیم دور خودمون می چرخیم . امان از این تکرار!!!!

دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۴

شادي

قائم به ذات نبودن هر چيزي ، ناپايداري به دنبال دارد .خداوند چون قائم به ذات خود است ، فنا ناپذير است . از ابد بوده و تا ازل ادامه دارد . آغاز و پايان ندارد . متكي بر چيزي نيست ، مطلق است .
هر چقدر وابستگي بيشتر مي شود ، بر ناپايداري افزوده مي شود . شاد زيستن نيز اين گونه است . اوشو در كتاب شورشي مي نويسد:
”هنگامي كه خوشي قائم به دليلي باشد، پايدارنخواهد بود . اگر خوشي قائم به هيچ دليلي نباشد ، پايدار است و براي هميشه مي ماند .”
شاديهاي ما اغلب به چيزي وابسته است كه خود ناپايدار است . درا ين صورت خوشي ما تحت تاثير است نه آنكه خود تاثير گذار باشد . مي بينيد شاد زيستن چقدر سخت است !