شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۲

ارواح نيز ، همچون نهرها و گياهان ، به باراني متفاوت نياز داشتند: اميد ، ايمان ، دليل زندگي ، وقتي چنين چيزي در كار نبود ، همه چيز در روح انسان مي مرد، حتا اگر جسمش به حيات ادامه مي داد ، و مردم مي توانستند بگويند:“زماني در اين جسم ، انساني بوده است”

كوه پنجم، پائولو كوئليو

شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۲

وزارت كشور در سايت خودش يك همه پرسي براي شركت مردم در انتخابات گذاشته بود كه طبق نظر سنجي انجام شده حضور مردم در اين انتخابات كمتر از 10% برآورد شده . در صورتي كه اين رقم بسيار بيشتر هست. گذشته از نتايج حاصل شده ، جاي بسي تاسفه كه ما هنوز راه و روش آمار گرفتن رو بلد نيستيم .شايد هم بلديم اما...!

سه‌شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۲

شركت در انتخابات كشور داراي چند معناست.
اول : فرد مذكور براي كشور و سرنوشت اون اهميت زيادي قائل هست. با شركت در انتخابات به نوعي خودش رو در اداره ي امور كشور سهيم مي بينه و صد البته اين حق مسلم هر ايراني هست!
دوم : اگه كسي هم بنا به هر دليلي دوست نداشته باشه در انتخابات شركت كنه ، اگه جوون باشه مجبوره به خاطر درج يك مهر(فقط همين!)در شناسنامه خودش بره و راي بده! آخه صفحه اي از شناسنامه كه مهرهاي انتخاباتي در اون ديده مي شه ، درامر استخدامهاي ادارات دولتي بينهايت اهميت داره! اگه هنوز بي كاريد حتما (عليرغم ميل باطني) در اين انتخابات شركت كنيد!!!!!!!

یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۲

دلش گرفته بود. از گوشه ي چشمش قطره ي اشكي روي گونه هايش لغزيد .آرام سرش را بلند كرد .نگاهي به آسمان انداخت .مثل هميشه آبي بود ! دنبال خورشيد مي گشت اما پيدايش نكرد . يك گوشه از آسمان آن طرف تر از كوهها ، تكه ابري كوچك خورشيد را چون معشوقي در آغوش خود پنهان كرده ودر بستر گرم و نرم خود آرام خوابيده بود . نسيم تندي وزيدن گرفت . ابر از خواب ناز بيدار شد .نگاهي به اطراف انداخت . هنوز گيج خواب بود . كمي خود را جمع و جور كرد . چشم دوخت به خورشيد . لبخندي زد . پايين را نگاه كرد. گل آفتاب گرداني را ديد كه نگاهش در آسمان به دنبال گمشده اي است ! فهميد كه گل دلش گرفته ! ترديد كرد . دوباره به خورشيد خيره شد . چه بايد مي كرد؟ ابر آرام آرام خود را از آغوش خورشيد جدا كرد .رو به نسيم كرد و گفت :“ مرا با خود ببر! مي خواهم دنيا را بيبينم” .نسيم گفت:“ پس خورشيد چه؟ او را چه مي كني ؟!” . ابر هيچ نگفت .فقط سوار بر بال نسيم شد و همراه او به سفري دور و دراز رفت !گل خورشيد را يافته بود . لبخندي از سر شوق بر لبانش نشست و عاشقانه زل زد به آن!

چهارشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۲

د ركل دوران خدمت پر بركت نمايندگان دوره ي ششم، تنها يك قانون به درد من مي خورد ! يعني همون كاهش خدمت سربازي به 18 ماه! (البته بگذريم كه چه ناجوان مردانه هزار جور معافي و .. دادن و هيچ كدوم شامل حال ما نشد!) مجلس قانون رو تصويب كرد و به شوراي محترم نگهبان داد تااونها با درايت خودشون بفهمن كه مغايرتي با منافع كشور داره يا نه! شوراي نگهبان هم اين قانون رو باعث فشار مالي به دولت دونست و خلاصه به مجلس ارجاع داد. (نه اينكه همه ي قوانين به سود كشور و مردم بوده!!)در همين حين جنگ و دعوا و بر سرو كول هم زدن مجلس و ...شروع شد و. يعني چي ؟ يعني همين يك قانون هم كه به درد ما مي خورد پريد . فكر نمي كنم ديگه عمر سربازي ما به اين جور قوانين قد بده! بقيه ي فرزندان ذكور كشور هم بايد صبر كنن ببينن كه پسران نمايندگان و ... در چه وضعيتي هستن تا بر اساس اون قوانين مربوطه به تصويب نهايي برسه. جدا كه كشور توپي داريم !

شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۲

ضرب المثلي داريم كه مي گه :
شتر سواري كه دولا دولا نمي شه
واقعا راست گفتن .آي اس پي پارس آن لاين روي سايتهاي سكس فيلتر نذاشته در عوض سايت پرشين بلاگ رو فيلتر كرده!!! علت اين امر رو تلفني از سايت پرسيدم . گفتن ما از سياست هاي دولت و دستورات مربوطه پيروي مي كنيم .دولت هم گفته اين سايت رو فيلتر كنيم !!
مي دونيد اين حرف يعني چي؟ يعني اينكه شما هر كاري خواستيد بكنيد ، هر جا خواستيد بريد ، اما فكر نكنيد . و بذاريد انديشه ي شما در خود محو بشه و قدرت تفكر و حلاجي نداشته باشه .به نظر من اين واكنش به معني اين هست كه وبلاگ در ايران بسيار موفق بوده!!

چهارشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۲

يكي از بهترين كتابهايي كه تا به حال خوندم ، كتاب ”قلعه ي حيوانات ” نوشته ي ”جورج اورول” هست. اين كتاب درباره ي عده اي از حيوانات هست كه مزرعه داري كه صاحبشون بود رو از مزرعه بيرون ميندازن و .....! خلاصه يك سري قوانين قرار دادي وضع مي كنن . در ابتدا همه چيز به خوبي و خوشي طي مي شه . تا اينكه عده اي اون قوانين رو به صورتي كه به سود خودشونه تفسير مي كنن و .... .
اگه اين كتاب رو نخونديد ، توصيه مي كنم حتما اون رو تهيه كنيد و بخونيد . كتاب فوق العاده اي هست.