سه‌شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۵

چند مطلب بی ارتباط به هم

چند مطلب بی ارتباط به هم !!



اس ام اس


ما که آخر نفهمیدیم اس ام اس ها کنترل می شود یا
نه! یک بار می گویند همه ی آنها ذخیره می شود، بار دیگر می گویند نمی شود! طبق
آخرین خبر(بنا بر گفته ی رئیس هیات مدیره ی شرکت مخابرات ایران) کنترل نمی شود چون
حجم بسیار زیادی را در بر می گیرد. به هر حال!



مرگ بابک بیات و...


بابک بیات را همه می شناسند. در کارنامه اش
کارهای بسیار زیادی دارد که بعضی از آنها فراموش ناشدنی است. تلویزیون چند کلیپ از
آن مرحوم پخش کرد، تجلیل کرد، تعریف کرد! ما عادت داریم فقط و فقط چهره ی هنرمندان
عرصه ی موسیقی(موزیسین) را در تلویزیون ببینیم. بعد از انقلاب نشان دادن آلات
موسیقی از تلویزیون ممنوع شد. تصویر آلات موسیقی همراه با نوازنده ی آن تنها در دف
خلاصه می شود! ما از بابک بیات تجلیل می کنیم، او را موزیسین بزرگ خطاب می کنیم اما
هرگز او را با یک ساز در تلویزیون ندیده ایم. این تنها به بابک بیات خلاصه نمی شود.
هیچ نوازنده ای نمی تواند بنوازد و تصویرش هم پخش شود! واقعا مضحک است!! اگر موسیقی
خوب نیست کلا تعطیلش کنند. جالب اینجاست که هیچ کس به علت ممنوعیت پخش این گونه
تصاویر اشاره ای کوچک هم نمی کند! هیچ کس پاسخگو نیست.



قدرت الله علیخانی


تکه فیلم کوتاهی دارم از علیخانی نماینده ی مردم
بوئین زهرا (شاید خیلی ها دیده باشند) که در حمایت از هاشمی رفسنجانی برای ریاست
جمهوری وی، در یک سالن ورزشی بزرگ داد و هوار می کند. جایی بلند فریاد می کشد که
اگر رفسنجانی رئیس جمهور نشود "به والله" استعفاء خواهم داد!! امروز به عکس روزنامه
ای نگاه می کردم که جناب علیخانی در مقام نماینده ی مجلس رو به حداد عادل کرده و او
را یک رئیس مجلس خوب معرفی می کند!! عجب استعفائی!!



سانسور


معلوم نیست سرانجام سانسور به کجا ختم می شود! در
بسیاری از موارد هنگامی که به دنبال مطلب خاصی در اینترنت می گردم به دیوار بلند و
قطور سانسور بر می خورم! این چجور فیلتری است؟ سانسور اندیشه هم جای خود دارد.
شنیدم به یک نویسنده تذکر دادند تا در این جمله " برگ رقص کنان بر زمین افتاد "
کلمه ی رقص را حذف کند!!! واقعاً به کجا می رویم؟ جلوی چاپ کتابهایی که چندین بار
تجدید چاپ شده اند را گرفته اند! به کلمه ی رقص هم رحم نمی کنند. آن وقت کتابهای
مذهبی پیدا می شود که به شنیع ترین امور(کارهایی که به فکر جن هم نمی رسد) می
پردازد و بی پروا کلمات و جملاتی را به کار می برد که هرگز حاضر نیستیم به زبان
بیاوریم!!



خبرهای رسانه ها


امروزه تشخیص خبر درست و صحیح از خبرهای دیگر کمی
مشکل است. مثلا در مورد مسایل روز لبنان آمار جالبی از سوی خبرگزاری ها اعلام شد.
ایران گفت میلیون ها لبنانی در خیابانها تجمع کردند. رادیو آمریکا گفت هزاران نفر
تجمع کردند(در تصاویر به تجمع های چند نفری بسنده کرد) و خود لبنانی ها تجمع را
پانصد هزار نفر اعلام کردند. ببینید بین هزاران نفر و میلیون ها نفر فرق زیادی است
.در این جور مواقع باید کمی ضرب و تقسیم کنیم تا به عدد واقعی برسیم!!

چهارشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۵

هیهات

امروز در ماشین جوانی را دیدم که
از نظر جسمانی و ظاهرا از نظر عقلانی دچار عقب ماندگی بود. با راننده آشنایی قبلی
داشت. با لحنی که به زحمت می شد فهمید چه می گوید گفت "زندگی سخته! آدم که می میره
راحت میشه!". فهمیدم این پسر خرج چند نفر را در می آورد. به نظرم با عمق وجودش این
چند جمله را به زبان آورد. بی اندازه صادق بود. حقیقتش ، پیش او کم آوردم!!




آدمها در هر حال و وضعیتی که
باشند، هرگز نمی توانند شاکر حتی یکی از نعمتهایی باشند که خدا به آنها اعطاء
کرده. آنقدر نعمت داریم که از شماره خارج است. وجود هر سختی در زندگی این را می
گوید که وضعیت سخت تر و صد البته به مراتب سخت تر هم وجود دارد! امان از این همه
نابینایی که کوهی از نعم را نمی بیند، امان از نفسی که تنها به غرولند کردن مشغول
است، امان از ذهنی که مملو از هجو است، امان از قلبی که لبریز از غرور است! امان
از....


هیهات!!!



سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

دو بچه کافی است یا ...؟

رئیس جمهور گفت:

اين‌كه مي‌گويند دو بچه كافي است، من با اين امر مخالف هستم. كشور ما داراي ظرفيت‌هاي فراواني است. ظرفيت دارد كه فرزندان زيادي در آن رشد پيدا كنند، حتي ظرفيت حضور 120 ميليون نفر را نيز داراست.



وي گفت: اين غربي‌ها خود دچار مشكل هستند و چون رشد جمعيت‌شان منفي است، از اين امر نگران
هستند و مي‌ترسند كه جمعيت ما زياد شود و
ما بر آنها غلبه كنيم، به همين خاطر مشكل خودشان را به ديگر كشورها صادر مي‌كنند.


یعنی چندین سال برنامه ریزی و توجیه و توضیح و هزینه و آموزش و ....، کشک!
یعنی ...

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۵

شبهای احیاء

شبهای احیاست
چقدر زود گذر است این شبها و روزها
علی ضربت خورد
.........

سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۵

چرا نباید نامه ی امام منتشر می شد؟

حتما در جریان هستید که بعد گذشت هجده سال از
پذیرش قطعنامه ی 598 سازمان ملل ، آقای هاشمی نامه ای از امام منتشر کرد که علل
پذیرش این قطعنامه را معلوم می کند. بخشی از نامه اشاره شده که دستیابی به سلاحهای
اتمی و لیزری برای پیروزی های آتی لازم است. البته این جمله در رسانه های داخلی
تبدیل به سه نقطه شد(...)! این سانسور بی نتیجه است. چرا که اصل نامه در دنیا پخش
شده و مسلما در دهکده ی جهانی دستیابی به آن برای مردم کاری سهل و آسان است. این
سانسور کار معقولانه ای نبود. اما چرا نباید این نامه در این برهه از زمان منتشر می
شد؟ از روند مذاکرات بین ایران و اروپا و ...، این طور بر می آید که ما قصد تعلیق
فعالیت های هسته ای خود را نداریم. از طرفی همان طور که اشاره شد در نامه ی امام،
صحبت از دستیابی به سلاح اتمی و لیزری است. در حالی که ما شدیدا تاکید داریم که
دنبال این گونه سلاح نبوده ایم و نیستیم. ظاهرا فعالیتهای هسته ای ایران از همان
سال های ابتدایی رحلت امام شروع شد و چندین سال این فعالیتها به صورت مخفی و زیر
زمین ادامه داشته! این ها همه تناقض هایی است که می تواند ما را دچار مشکل کند. با
این اوضاع و احوال و مذاکرات ، معلوم نیست چه می شود. جلب اعتماد طرف مقابل کمی سخت
تر شده!


نکته: چند ماه پیش گفته شد که ایران به طرف
مذاکرات خود گفته ما تعلیق را عملی می کنیم منتها شما صدایش را در نیاورید تا جلوی
مردم آبرو مان حفظ شود(قرار شد بگویند برای تعمیرات مدتی غنی سازی متوقف می شود.
اول تکذیب شد و بعد عملی!). آنها هم گفتند نخیر، همه چیز باید شفاف باشد! چند روز
پیش رییس جمهور گفت ...!


الله اعلم!

شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۵

!بعضی ها برابرترند

بدون شرح:

احمدی نژاد : "عدالتی که در ایران هست، در هیچ جای جهان پیدا نمی شود!"
-------------------------------------------------------------
نکته:

پارسال زمستان گفتند سال 85، دویست هزار خودروی فرسوده از رده خارج می شود. شش ماه از سال گذشته، چند خودروی فرسوده خارج شده؟

پارسال گفتند در بخش کشاورزی پانصدهزار شغل در کوتاه مدت، ایجاد خواهد شد. این هم بدون شرح بماند بهتر است!

پارسال....

نتیجه گیری اخلاقی و غیر اخلاقی:
به گفته های آماری مخصوصا پیش بینی ها و وعده ها به هیچ عنوان توجه نکنید. چون هر وعده ای که حتی به صورت رسمی اعلام شود به مرور زمان از یاد می رود، درنتیجه احتیاج نیست که از بالقوه به بالفعل درآید!

راستی یادم رفت! این جمله را هم همیشه در ذهن داشته باشید که:
همه با هم برابرند. اما بعضی ها برابرترند!


پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

باز هم آمار و ارقام

اینجا را ببینید:
http://baztab.ir/news/48056.php

اعتراف فرمانده اسرائيل به استفاده از يك ميليون بمب خوشه‌اي در لبنان
یک میلیون بمب در مدت 34 روز یعنی روزی 29411 بمب خوشه ای! تازه این آمار فقط مربوط
به این نوع بمب است و انواع دیگری هم در کار بوده! بمب های مذکور توانسته هزار و
... نفر را از بین ببرد و تعدادی بیشتر را زخمی کند. این چه جور بمب و تسلیحاتی
بوده! اگر به این تعداد پاره آجر پرت می کردند تلفات بیشتر نمی شد؟ منظورم این نیست که چرا اسراییل آدمهای بیشتری نکشت! اگر تعداد تلفات فقط یک نفر هم
بود کاری زشت و ضد انسانی صورت گرفته بود چه برسد به ...! منظور من آمار و ارقام
عجیب و غریبی است که منتشر شده!

سه‌شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۵

آمار و ارقام فیلترینگ

آمار و ارقام ارائه شده در این خبر(پایین متن) را ببینید. ده میلیون سایت فیلتر شده، نود درصد آن غیر اخلاقی بوده. می ماند ده درصد یعنی یک میلیون سایت! این یک میلیون سایت غیر اخلاقی نیست. بالاخره سایتها یا غیر اخلاقی هستند که فیلتر روی آنها اعلام شده، یا اجتماعی و شخصی و علمی و ادبی و ...هستند که احتیاج به فیلتر ندارند و یا خبری و سیاسی هستند که با اهداف نظام مغایرت دارد( این هم نمی تواند از چند ده یا چند صد سایت فراتر رود). بنابراین می توان گفت بیشتر این سایت ها(همان یک میلیون باقی مانده)، وبلاگ و فارسی زبان هستند چون وجود این تعداد سایت به صورت مستقل می شود گفت غیر ممکن است. با همه ی این اوصاف، مگر ما چند وبلاگ ایرانی و فارسی داریم که این تعداد آن فیلتر شده؟؟ اگر هم آمار درست باشد این همه نیروی مخالف بسیار بحث برانگیز است !!حساب و کتاب جور در نمی آید!

http://www.baztab.ir/news/47883.php

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۵

! بعد از هشت ماه

بعد از هشت ماه برگشتم اینجا! فقط خواستم در این شهر شیشه ای حضور داشته باشم. هرچند بسیار کم رنگ. یکی از قالبهای آماده ی بلاگ اسپات را برگزیدم. شاید هم تغییراتی بدهم.

شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۴

سرنوشت لعنتی
سه نفر بودند. یک نفر ویلون می زد، یک نفر تنبک می زد و آن یکی که خیلی هم پیر بود
می رقصید. بعضی ها می خندیدند و دست در جیب می کردند و پولی به پیر مرد می دادند. بعضی ها هم با بی تفاوتی از کنار آنها می گذشتند. این صحنه هیچ لبخندی بر لبانم ننشاند. نمی دانم این سرنوشت لعتنی چیست که آدمها را این گونه خورد می کند. نمی دانم نمی دانم نمی دانم نمی دانم ...