چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۱

به نام خداوند بي همتا

به نام خالق عشق ‚
امشب فيلم زيباي “ سوته دلان “ با فيلم نامه اي از شادروان علي حاتمي و كارگرداني خود او ديدم. خيلي قشنگ و زيبا بود. موسيقي متن فيلم نيز عالي بود كه با صداي زيباي پريسا همراه بود.زنده ياد علي حاتمي ‚در فيلم هايش از نكات بسيار زيبايي سخن مي گويد. مثلا اگر فيلم ” مادر ” را ديده باشيد متوجه ي يك عشق مي شويد .عشق پسر مجنوني (اكبر عبدي) كه عاشق مادرش است ‚ مادري كه مظهر لطافت روح است . وقتي سفر خيالي پسرك تمام مي شود ‚ مادر نيز مي ميرد. وقتي او ديكته مي نويسد آخرين جمله اش اين بود :” مادر مرد!” .
در سوته دلان هم ‚همان داستان عشق است . بهروز وثوقي نقش ديوانه اي را بازي مي كند كه عشق را ‚عاشق شدن را دوست دارد.چند بار آن را مي آزمايد......
ديدن اين فيلم بهانه اي شد تا كمي از اين واژه ي زيبا و دوست داشتني بنويسم .
عشق ورزيدن و عاشق شدن جنون مي خواهد . آنكه مجنون نباشد از عشق هيچ نمي فهمد. درك
عشق مجنون به ليلي برايش ناممكن است. نمي فهمد چرا مجنون كه مي توانست به معشوقش برسد ‚ اين كار را نكرد.نمي فهمد تمناي وصال يعني چه!
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي

ولي از يك مطلب هم نبايد چشم بپوشيم! اينكه مي گويند عاشق شدن يعني همه چيز را براي معشوق خواستن است و ...درست . ولي رد پاي غرور و خودخواهي را هم مي توان در اين كش مكش ها ديد. چگونه؟ عشق اغلب انسان ها (يا شايد تمام انسان ها !!!) آميخته با خود خواهي است! چرا كه عشق را‚ براي ارضاي يك حس غريب در بطن وجود خود مي خواهد. اگر كسي همه ي خوبي ها را براي معشوق مي خواهد‚اين براي آسودگي روح و روان خودش است!
با وجود تمام اين حرفها :” از صداي سخن عشق نديدم خوش تر
شايدآفرينش تمام اين دنيا‚ناشي از نوعي عشق است كه خالق به مخلوق داشته! عشقي كه رگه هاي خودخواهي در آن ديده نمي شود.عشقي ناب ! مخلوق نيز عاشق خالق مي شود ‚ ولي نه از نوع خالقش .
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد
باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود


شاد باشيد



هیچ نظری موجود نیست: