یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۱

به نام خدا

...و چه ها كه نيست در اين داستان شگفت خلقت آدم و معجزه ي شگفت خدا!هر چه بخواهيم بگوييم در آن هست و آن چه راهم ا كنون نيز مي گويم ! اما هر چه مي كوشيم باز مي بينيم كلمات نمي كشند‚ تاب تحمل اين معني را ندارند‚ چقدر از ضعف و سستي و پوچي و فقر و پستي كلمات رنج مي برم!
اين جانوران زبان بسته ي بيچاره هم حق دارند‚ چه كنند؟ همين كلمات بدبخت و زبون را مي گويم. چه تقصيري كرده اند؟ تمام عمرشان را پادو و دلال اين آدمك ها بوده اند‚ كاسب ها‚ كاتب ها‚ تاجرها‚ دروغ زن ها ‚ چاپلوس ها ‚ گداها ‚ گداهاي فقير يا غني ‚ وراج ها ‚پر حرف ها ‚ روزنامه نويس ها....
اين ها همه ي عمرشان را از صبح تا شب و از شب تا نيمه شب چه مي كرده اند وجه مي كنند؟ شب و روز آنها(كلمات) را در صف هاي بي شمار دو و سه نفري يا پنج شش هفت نفري از آغل بد بو و خيس و خفه و تاريك دهن ها به سوراخ پيچ در پيچ و تنگ و تاريك و چرب و لزج و ترشحي گوش ها پياپي پرتاب مي كنند ‚ از كجا مي آيند و به كجا مي روند؟ براي چه كاري مي آيند و مي روند؟ واقعا خنده آور است و بيشتر خجالت آور!...
مي خواهم از نياز(؟!)شگفت خداوند بگويم و عشقي كه در او شعله كشيد و در آستانه ي طلوع صبح ازل دست به پر شكوه ترين اعجاز بزرگ خويش زد و با قلم صنع آفريدگاريش بلند ترين قصيده ي خود را بر لوح خاك تيره نبشت و با نيروي تيشه ي اعجازگر خيال اهوراييش پيكره ي خويشاوند تنها و تنها خويشاوند خويش را از مرمر روح خويش تراشيد و فرشتگان را در پاي اين غزل ناب خدا‚ تنها عاشقانه ي خدا به خاك افكند...
نمي بينيد كه كلمات نمي آيند؟هر چه مي كنم سودي ندارد‚ همه را به صف مي كشم ‚ از ميان هزاران و صدهزاران تن ‚ خوش آهنگ ترين و زيباترين و خوب نژادترين و بلندپروازترينشان را به دقت بر مي گزينم و تا براه مي افتم ‚ چند گامي نرفته تنها مي شوم‚ تا اندكي از سطح خيابان و خانه فراتر مي پرم صداي سقوط يكايكشان را به كف كوچه و سطح خيابان و خانه و ته جوي و پاشويه و حوض و گودال ها و زباله دان ها مي شنوم و ناچار ساكت مي شوم‚ لحظه اي و لحظه هايي ‚ ساعتي و ساعت هايي همچان بيچاره و حيرت زده همانجا مي ايستم و مي مانم و نمي دانم چه كنم؟....
...از اين جاست كه سطور سپيد آغاز مي شود ‚ جملات ساكت آغاز مي شود !! اما چه چشمي سطور سپيد را مي خواند؟اما... چه كسي جملات ساكت را مي شنود؟.......

بر گرفته شده از كتاب” انسان” دكتر علي شريعتي

هیچ نظری موجود نیست: