دوشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۱

به نام خدا

اثبات وجود خدا ‚ از جمله مسايلي است كه از راههاي مختلفي حاصل مي شود. گاهي با سلسله مطالب و دلايل بسيار سنگين و سخت و گاهي به سادگي ديدن يك گل سرخ يا... . هر كسي به گونه اي خدايش را مي شناسد . البته خيلي ها را هم ديده ام كه كه به راحتي از آن مي گذرند و زندگي را تنها با سپري كردن زمان تجربه مي كنند بدون آنكه حتي لختي بر آن و خالق آن تفكر كنند!!همان طور كه گفتم پذيرفتن وجود خدا در افراد ‚ متفاوت است . با دوستي هم صحبت بودم . سخن از خدا پيش آمد . او از يك تجربه سخن گفت كه بيان آن خالي از لطف نيست! سخنان او اين گونه بود:
« ما در خانه ي خود چند گلدان داشتيم كه بسيار زيبا بود و به اتاق طراوت داده بود. تا اينكه توسط يك دوست گلي بر گلهاي اتاق افزوده شد. چند وقتي گذشت. تا اينكه يك روز روي فرش يك چيزي پيدا كردم . نفهميدم چيست و آن را دور انداختم. چند روزي گذشت و من باز هم جسمي مانند همان قبلي پيدا كردم . اين بار كمي دقت كردم. شبيه پلاستيك بود به رنگ قهوه اي. كمي دقت كردم ديدم حلقه هاي منظمي دور آن به صورت برجسته قرار دارد .با خودم فكر كردم شايد از روي تصادف روي يك شئ كه شايد پلاستيكي است حلقه هايي منظم ايجاد شده!! فورا بر فكرم خنديدم!بيشتر كه بررسي كردم فهميدم كه پوست يك كرم از خدا بي خبراست كه آن را از تنش جدا كرده و از آن جا متواري شده و احتمالا در همان گلدان جديد كاشانه اي هم دارد!! خيلي چندش آور بود! ولي يك نكته ي جالب فكر مرا به خود مشغول كرد. با خود گفتم اين شئ كوچك ‚ معلولي است كه حاصل علتي كوچك است ‚ پس با اين وجود چگونه مي توان متصور شد كه دنياي به اين بزرگي و به اين منظمي علتي نداشته باشد؟! در آن لحظه واقعا خدا را حس كردم. گويي همه جا بود اما ديده نمي شد! »
ديديد! گاهي خيلي ساده مي توان خدا را ديد . فقط كافي است كمي بيشتر دقت كنيم تا ناديده هاي زيادي را با چشم دل ببينيم.

شاد باشيد

هیچ نظری موجود نیست: