شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۱

به نام خدا

ديروز به همراه دو تا ا زدوستام رفته بوديم ختم فرهاد.جمعيت زيادي نيومده بودن . شايد به خاطر عدم اطلاع رساني مناسب بود ! اونجا به شخصيت هاي جالبي بر خورديم. مثلا دكتر الهي قمشه اي هم اومده بود . وقتي در باره ي سخنراني او سؤال كرديم گفت كه سخنراني نمي كنه ولي شايد در مراسم بعدي صحبت كنه. آقاي محمد نوري هم اونجا بود . فكر نمي كردم اينقدر پير باشه! وقتي درباره ي فيلمي كه قصد داشت بازي كنه و نكرد ازش سؤال كرديم ‚ گفت كه ديگه ازش گذشته و پير شده(البته چيز هاي ديگه اي هم گفت كه بماند!).
راستي يك نفر رو ديدم كه خيلي متعجب شدم. استاد زبان تخصصي من هم اونجا بود. وقتي دم در با او دست دادم تازه فهميدم برادر فرهاد هست(يا بوده!)البته ‚ من رو نشناخت(حق هم داشت ‚ چون زياد برخورد نزديك با هاش نداشتم) . خيلي برام جالب بود . فكرش رو هم نمي كردم برادرش باشه. اما وقتي به ياد فاميلي مشترك اين دو نفر(مهراد) ‚ مطمئن شدم .
با يكي از بستگان همسر فرهاد كه حرف مي زديم ‚ مي گفت فرهاد دوست نداشت براش مراسم آنچناني بگيرن. اين بنده خدا از آمريكا اومده بود . وقتي حرف از دكتر قمشه اي شد‚ گفت كه به ترجمه ي قرآن كه توسط دكتر مهدي الهي قمشه اي صورت گرفته ‚انتقاد داره . چون ذوالقرنين رو به اسكندر نسبت داده ‚ در صورتي كه منظور كوروش بوده كه پيامبر هم هست!
راستي به اين فكر مي كردم كه روحاني كه صحبت مي كرد چه كار سختي انجام داد. چون جلوي اشخاصي چوي دكتر قمشه اي حرف زدن دل شير مي خواد!!بنده ي خدا يكي دوبار هم از پدر دكتر قمشه اي ياد كرد و چند بيت از اشعارش رو هم خوند . شايد از ترسش بود!!

هیچ نظری موجود نیست: