یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۱

به نام خدا

امروز ميدان انقلاب به يك چيز جالبي برخوردم . يك بنده ي خدايي‚ تو دستش قفسي بود. توي اون قفس هم پر بود از گنجشك هاي كوچيك كه هي سر و صدا مي كردن و بالا پايين مي پريدن! مرد صاحب قفس ‚ رو به عابرها مي كرد و مي گفت كه گنجشك ها رو بخرن و آزاد كنن!! بيچاره گنجشك ها !!!

هیچ نظری موجود نیست: