پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۱

قاصدك! هان ، چه خبر آوردي؟
از كجا و ز كه خبر آوردي؟
خوش خبر باشي ، اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه زياري نه زدياري- باري،
برو آنجا كه ترا منتظرند
...
راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟
مانده خاكستر گرمي جايي؟
..
قاصدك!
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند.
-------------------------------------------------------------------------------------
بعد از مدت ها ، امروز مي رم شمال! بيشتر از يك سال هست كه دريا رو نديدم! ساحل دريا ، با اون موجهاي قشنگش فوق العاده هست. خيلي آدم رو آروم مي كنه. آرامش ميده. البته اگه ، طوفان هاي دروني بر موجهاي دريا غلبه نكنه و اون رو هم طوفاني و مهيب نكنه!! ولي انصافا ، طوفان دريا هم قشنگه. راستش يادم نيست آخرين بار كي تنم رو به آب دريا سپردم. ديدن ساحل ، اونقدر مجذوبم مي كنه كه ديگه يادم ميره خودم رو به دست دريا بسپارم و تن فرسودم رو با پاكي آب دريا ،تطهير كنم!
خوب و خوش و سلامت باشيد و دلهاتون بسان دريا .
ياحق

هیچ نظری موجود نیست: