پنجشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۲

مرا ياراي انديشيدن نيست .اين روح است كه برتنم سنگيني مي كند يا تن خاكي من است كه روحم را در اسارت گرفته؟ تن خسته و فرسوده ي من راه تنفس جانم را از من ربوده .تنفس بر من سخت است! تن فاني من حجاب روح من است و آن را در سيطره ي قدرت خاكي خود مدفون كرده ! چگونه مي توانم اين بدن تنيده بر جانم را بشكافم و خود را از سلطه ي آن برهانم؟ اي درهاي اسيركننده ي جان من !روزي شما را خواهم شكست و خود را از چنگال بي مهرتان آزاد خواهم نمود و آنگاه چون باد رها خواهم بود و هركجا را كه خواستم در خواهم نورديد!شما توانايي مقابله ي با من را نداريد .اين منم ، انساني از عالم بالا ، از سرزمين مهر و جاودانگي كه محبوس يك دنياي كوچك است ! روزي به آن بازخواهم گشت!

هیچ نظری موجود نیست: