شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۲

ديروز، روز ارتش بود . به همين خاطر در مرقد مراسمي اجرا شد كه اقتدار نيروهاي مسلح كشور رو نشون بده . ما هم به عنوان يكي از يگان هاي نظامي در اين مراسم شركت داشتيم . صبح ساعت 40/4 بيدار شديم تا آماده بشيم . ساعت 30/7 به محل مورد نظر رسيديم. واقعاً هواي سردي بود . باد هم حسابي مي وزيد . ما هم كه آخرين يگان بوديم حسابي سردمون شده بود . نوبت ما كه شد با تمام توان جلوي جايگاه رژه رفتيم . راستش تا حالا آقاي خاتمي رو از اين نزديكي نديده بودم . هر چند كه از اون خاتمي كه مي شناختيم كمتر نشاني هست ، اما به هر حال رييس جمهور كشور ماست كه با راي خود ما به اين مقام نائل شد .
خلاصه، اون همه تمرين رژه ي ما هم تموم شد . حالا مي تونيم كمي نفس راحت بكشيم .البته اگه اين امتحان پايان دوره ي آموزشي هم تموم بشه كه .....!
تا چند روز ديگه دوره ي 4 ماهه ي آموزشي به پايان مي رسه . حالا يك اضطراب ديگه !! يعني بعد از تقسيم كجا مي افتيم!؟ واقعا كه اين زندگي همش اضطراب و دلهره هستش . آدم فكر مي كنه كه هيچ وقت آرامش پيدا نمي كنه !

هیچ نظری موجود نیست: