یکشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۱

هيچ وقت شده به خيلي چيز هاي ساده ، شك كنيد؟ يهو همه چي براتون گنگ و نا مفهوم بشه؟ مثلا شده كه وقتي به دستتون نگاه مي كنيد، وقتي اون رو با اراده ي خودتون تكون مي ديد، براتون گنگ باشه؟ شده وقتي توي خيابون پياده روي مي كنيد، رنگ ها، آدم ها، ماشين ها ،و.... براتون عجيب و نا مفهوم باشه؟ تا حالا شده دستتون رو نيشگون بگيريد ،اما نفهميد درد يعني چي؟ شده احساس كنيد كه شايد همه ي چيز هايي كه مي بينيد ، همش روياي ساده اي باشه ، طوري كه ممكنه هر آن از خواب بيدار بشيد؟! همين الان ،واقعا نمي فهمم اين واژه ها و كلمات رو چطور مي نويسم؟!! هيچ وقت شده كه چشماتون رو ببنديد و فقط گوش كنيد.اون وقت صدا براتون عجيب ترين چيزي باشه كه تا به حال بهش برخورديد؟
راستي چقدر ما نسبت به اطرافمون بي توجهيم !!

هیچ نظری موجود نیست: