جمعه، مهر ۰۳، ۱۳۸۸

وقتی...

وقتی هیچ چیز سر جای خودش نباشد اینگونه می شود:

زماني مردي بود كه يك دره پر از سوزن داشت . روزي مادر عيسي نزد او آمد و گفت :«اي دوست ، پيراهن پسرم پاره شده است و من بايد پيش از آن كه او به معبد برود آن را بدوزم . يك سوزن به من نمي دهي؟»
آن مرد سوزني به آن زن نداد ، ولي نطق غرايي درباره ي دادن و گرفتن براي او كرد تا پيش از رفتن پسرش به معبد براي او نقل كند!!!

از كتاب زيباي پيامبر و ديوانه - جبران خليل جبران

هیچ نظری موجود نیست: