دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۸

انتخابات -2

انتخابات ریاست جمهوری دور دهم تا کنون داستانی دیگر داشته است. نمی دانم واقعا انجام مناظره ها به پیشنهاد که بوده(رضایی که به خود نسبت می دهد)، به هر حال انجام اش کار شایسته بود که در روشن شدن اذهان عمومی نقش مهمی داشته و دارد! تهمت ها و انگ زنی ها چه درست و واقعی باشد چه نباشد تبعات خودش را دارد. مثلا شخص احمدی نژاد! ایشان بسیاری از افراد سرشناس و فرزندان آنها را رانت خوار و مفسد اقتصادی معرفی کرده؛ اگرادعاهای درستی داشته باشد معلوم می گردد که تا کنون در کوچه و بازار آن چه که مردم به نام شابعات بین خود زمزمه می کردند واقعیت داشته و این واقعیات می تواند در حوزه ی بزرگ تری هم اشاعه داشته باشد. دراین صورت( که احتمال آن هم کم نیست!) باید به حال بسیاری گریست و صد البته باید حال مردم گریست که در این بازی های قدرت به بازی گرفته شده اند. حال فرض کنیم که احمدی نژاد حداقل در متهم کردن این افرادی که نام می برد اشتباه کرده باشد آن وقت چگونه می تواند پاسخ گوی این رفتار ناشایست خود باشد؟ آیا فکر نمی کنید که توصیه به تبری جستن از این گونه رفتارها به همین علت است که تا وقتی از چیزی اطمینان ندارید تهمت نزنید و تازه اگر فکر می کنید مشکلی هست از راه درست اش وارد شوید؟ آیا مردم بازی خورده اند؟

احمدی نژاد می گوید من در مقابل سه نفر هستم نه یک نفر! جناب رئیس جمهور محبوب به زعم بعضی ها! آیا گمان نمی کنید شاید شما بزرگراه سیاست را اشتباه می روید و نه آن سه نفر دیگر که از روبرو می آیند؟ آیا برای جلب توجه و آرای مردم استفاده از سفسطه و مغلطه(به فرض اینکه جواب هم بدهد) کار صحیحی است؟ ارائه ی آمار سردرگم چه گره ای از مشکلات مردم می گشاید؟ من متعجب می شوم از دوستانی که تمام این کاستی ها را در اعمال و رفتار و کنش و واکنش محمود احمدی نژاد می بینند و همچنان با شور و هیجان از او حمایت و پشتیبانی می کنند. مگر نمی گوئید که امام حسین فرمود اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید وچقدر هم شیوا و نغز گفت! مگر به این گفته ها اعتقاد ندارید؟ رئیس جمهور محبوب(!) جریان هاله ی نور را زاییده ی تخیلات روزنامه چی ها می داند. من به شما می گویم کسی که مغلطه را دوست دارد چگونه پاسخ سوال مردم را درباره ی هاله ی نور می دهد بی آنکه در نزد خود فکر کند که دروغ می گوید! آری؛ در فیلمی که ایشان پیش آقای جوادی آملی هستند به لفظ سخن از "هاله ی نور" نمی کند و می گوید نوری مرا فراگرفت و من در یک حصن(اگر درست یادم مانده باشد) قرار گرفتم. آری سخن از واژه ی هاله ی نور نشد اما اصل مطلب چه می شود؟ نگفتید که آنها تمام هوش و حواس شان نزد من بود و حتی مژه نمی زدند؟! حرف های عجیب شما آدم را حیرت وا می دارد. گفتید غربی ها حمله کردند به خاور میانه چون کار کرده اند و ...! بگذریم که گفتن دوباره ی اینها تکرار مکررات است. هر چه هم تکرار شود نزد شما و دوستداران تان محلی از اعراب نخواهد داشت! ولی بخوانید جمله ای از سهراب که می گوید:

من قطاری دیدم که سیاست می برد
و چه خالی می رفت

هیچ نظری موجود نیست: