شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۴

فرانچسكو
فيلم فرانچسو را براي چندمين بار ديدم و چون دفعات قبل مست شدم. چقدر اين فيلم زيبا و دل انگيز است. هميشه خواستم زندگي من به لطافت و زيبايي فرانچسكو باشد. لبريز از مهر، لبريز از سادگي، مملو از هيچ بودن!! اما هرگز موفق به اين تجربه ي زيبا نبوده ام. هميشه در اولين پله ي آن ماندم واز ادامه ي راه عاجز گشتم و باز در منجلاب زندگي غرق شدم. گاه و بي گاه سعي كردم! حركت كوچكي رو به آسمان مرا سرمست كرد. مجذوب شدم. از ديدن يك گل سرخ جنون گرفتم. از حركت دادن انگشت دستم آن هم به اراده ي خود ديوانه شدم. مي انديشيدم چرا اغلب مردم در دنيايي غرق شده اند كه چيزي براي جلال و شكوه انسان به ارمغان نمي آورد. تمام عظمت انسان در انسانيت اوست. در ژرفاي بي انتهايي است كه او را به خدايش نزديك و نزديك تر مي كند. خودم را مي گويم! بسيار به بي راهه رفتم. در جاده اي قدم گذاشته ام كه معلوم نيست به كدام سرزمين مي رسد. اين چه فريبي است كه مرا اين گونه در باتلاق هيچستان فرو برده؟ زندگي را به بازي گرفته ام. او نيز مرا به بازي گرفته. مدت مديدي است همبازي هم هستيم!

كامپيوتر
تجربه كردن بعضي كارها شايد گرفتاري هايي به دنبال داشته باشد. به هر حال جريان همان خربزه و تب لرز است! دو سه باري بايوس مادر برد را آپ گريد كردم و به مشكلي بر نخوردم. اما آخرين بار سيستم كند شد و خلاصه اينكه از كار افتاد! حالا هم در شركت مربوط به گارانتي است تا آن را دوباره برنامه ريزي كنند يا فلش مموري آن را عوض كنند. قبل از مراجعه به گارانتي به چند نفر رجوع كردم. گفتم از بايوس بك آپ دارم. اما آن هم كار نمي كند. چاره چيست؟ به جاي راهنمايي گفتند نه! خودت نبايد اين كار را مي كردي. اما اين پاسخ سوال من نبود. گاهي بايد ريسك كرد. اشكالي ندارد. زندگي كمي هم سعي و ختا مي خواهد!! حالا كه مادر برد ندارم از يك كامپيوتر قرضي استفاده مي كنم. سرعتش خيلي پايين تر از كامپيوتر خودم است. يادش به خير! چند سال پيش كه براي اولين بار كامپيوتر خريدم سرعتش 466بود. ياد آن كلاسهاي كمودر هم بخير كه به بهانه ي طرح كاد مي رفتيم آموزشگاه! كي بود؟ چهارده سال پيش!! چقدر زود گذشت!! قبل از اينكه اين كامپيوتر قرضي را به امانت بگيرم دوبار، به كافي نت رفتم. يعني در مجموع سه بار در عمرم به كافي نت مشرف شدم!!

هیچ نظری موجود نیست: