جمعه، آبان ۰۱، ۱۳۸۳

عجيب است ! من مملو از تهي بودنم و تهي، از بودن ! هر چه مي گذرد اين احساس بيشتر در عمق جانم نفوذ مي كند . لايه هاي وجودم را در مي نوردد و تهي تر ازهر روزم مي كند . در تب بودن مي سوزم و واز نبود بودن ، قالب تهي مي كنم . چه سخت است اين گونه آكنده از تهي بودن!

و چقدر فاصله است تامرز انسان بودن . فرسنگها !!

هیچ نظری موجود نیست: