جمعه، مهر ۱۸، ۱۳۸۲

پانزده شعبان 13،14 سال پيش كه من راهنمايي بودم با چند نفر از بچه هاي فاميل جمع بوديم .راديو روشن بود و پيامها و شعرهاي مردم به مناسبت نيمه ي شعبان از راديو پخش مي شد . من هم به سرم زد كه يك شعر در ارتباط با اون روز براي اون شبكه ي راديويي بخونم تا پخش شه! تلفن مربوطه رو گرفتم .با كمال تعجب همون بار اول موفق به برقراري ارتباط شدم .آقايي گوشي رو برداشت و من هم بعد از سلام كردن جريان رو گفتم و اون آقا هم استقبال كرد . خلاصه شعري رو كه آماده كرده بودم گذاشتم جلو و با احساس فراوان(!) شروع كردم به خوندن . وقتي كه من شعر رو با آب و تاب زياد مي خوندم، اون آقا هم همش به به و چه چه مي كرد و كلي تحويلم گرفت .يكم شك كردم كه چرا اين قدر از من تعريف و تمجيد مي كنه .با خودم فكر كردم شايد تلفن رو اشتباه گرفته باشم؟! بله! درست حدس زده بودم . من شماره رو اشتباه گرفته بودم . اون نامرد هم كه يك سوژه ي خوب براي خنديدن گير آورده بود اين اشتباه رو به من گوشزد نكرد. خلاصه تلفن رو قطع كردم و ...! خوب معلومه كه بچه ها چقدر به من خندن:)
:):)راستي نكنه اون روي ، مبعث يا روز تولد پيامبر بود؟! مرسي حافظه!!

هیچ نظری موجود نیست: