یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۱

چند روزي هست كه از محيط پادگان به دورم و برگشتم به شرايط قبل از شروع سربازي. مي دونيد زندگي در اين دو حالت ، با هم اختلاف داره . محيط داخل پادگان ، محيطي سرد، خشك ، خشن و بي روح هست كه البته با وجود هم خدمتي هاي خوب از سختي هاي اون كاسته مي شه . با همه ي اين شرايط ، از خيلي مسايل روزمره كه در زندگي عادي وجود داره ، به دوره . اونجا همه در يك لباس متحد و يك شكل هستن ( درست مثل حج ! ) . بيرون از پادگان ( يا به عبارت صحيح تر بيرون از سرباز خونه) ، زندگي بر همون منوال قبلي در گذر هست . با يك سري آزادي هاي بيشتر و محيطي حقيقي تراز داخل پادگان ، والبته با همون سر و صدا و مشكلات هميشگي خودش!! وقتي كه اين چند روز رو توي خيابون ها گشت مي زدم، اول كمي برام غير عادي بود . ولي طولي نكشيد كه عادت كردم.( خوبه كه من توي همين تهران افتادم و هر هفته هم به خونه سر زدم!!!)
-------------------------------------
امروز فيلم ” نجات سرباز رايان ” رو نگاه مي كردم ، ياد جنگ خودمون با عراق افتادم . جنگ، جنگ، جنگ…….!! چقدر از اين واقعيت بدم مياد . گر چه گاهي جنگ اجتناب نا پذير مي شه . مثل همين جنگ ما با كشور دوست و برادر(!!) عراق، كه با نامردي كامل خيلي از كشور ها همراه بود . جنگي كه خيلي ها از عراق حمايت مي كردن و ما هم فقط با تكيه بر نيروي انساني و ايمان واعتقاداتي كه داشتيم( و اگه هم اندكي از اون باقي مونده باشه!!) ، تونستيم مقاومت كنيم . من با جنگ آشنايي چنداني نداشتم ، اما اين سربازي باعث شد با خيلي از فرماندهان جنگ برخورد داشته باشم و اطلاعاتم در اين زمينه بيشتر بشه . ضررهاي انساني و مالي اين جنگ وصف ناشدني هست . كما اينكه هميشه در تمام دنيا ، بر روي اين گونه آمارها ،سرپوش مي ذارن يا آمار اشتباه ارايه مي دن . اين فيلم رو هم كه ديدم ، حسابي حالم رو گرفت . مثلاً صحنه اي كه كودكي رو بنا به شرايط پيش اومده از والدينش جدا مي كنن . بعد از اينكه كودك پيش پدرش برگشت ، پدرش رو با دستاي كوچيكش مي زد و بعد در آغوشش جاي گرفت واشك مي ريخت! قسمت اعظم جنگ يعني همين !!!

هیچ نظری موجود نیست: