پنجشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۹

چه ها که ندیدیم!

همیشه بار اول سخت است. بار دوم اوضاع به مانند بار اول نخواهد بود. بار سوم و … همه چیز عادی به نظر می رسد. دیدن برانکاردی که روی آن یک انسان است با ملحفه ای که روی سرش کشیده اند، دیدن آدمهایی که روی تخت اکسیژن به آنها وصل است! چه می دانستیم آمبوبگ چیست؟ بدون آموزش آن را به کار گرفتیم! چه می دانستیم آی سی یو چیست؟ چه می دانستیم اضطراب و فشار عصبی حاصل از دیدن این صحنه ها می تواند آدم را راهی اورژانس کند! چه می دانستیم آمپول های میلیونی هم اگر تقدیر نباشد، فایده ای ندارد! اتاق آی سی یو و کلی بیمار رنجور و خسته، عده ای به هوش و عده ای بی هوش! چه می دانستیم که بیماری های عجیب و غریب ممکن است به سراغ ما هم بیاید؟ چه می د انستیم مرگ فقط برای همسایه نیست. شاید و شاید به سمت ما هم بیاید.

دختر اتاق روبرو فریاد می زد” مامان به خدا دارم از پله ها می افتم”. همراهان اشک می ریختند. پله ای در کار نبود. دخترک که چشم هایش را بسته بودند فقط داد و فریاد می کرد. انگار این حالتهابرای خیلی که به کما می روند یکسان است. توهم افتادن از بلندی! چند نفر را دیدم که اوضاع شان از این دختر بهتر بود و اما نماندند! او را نمی دانم. یعنی دیگر آنجا نبودم تا ببینم ماند یا رفت! یکی بود بیماری لوپوس به سرش رخنه کرده بود و هوش و حواس نداشت. کارهای غیر ارادی می کرد. آدمها را اشتباه می گرفت. اجل امانش نداد. آن یکی از ترس دیالیز سکته کرده بود و بعد دو سه روز یکریز صحبت کردن و رفتن به کما و آی سی یو از دنیا رفت! آن یکی هم بعد چند سال بیماری مزمن لوپوس، با فرشته ی مرگ ملاقات کرد. تشنج! چه می دانستم تشنج چیست؟ لرزه و کف و …! خدایا چه چیزهاکه نشان مان ندادی! زن دچار تشنج شده بود پسر جوانش ملتهب بود و نمی دانست باید چه کند. فردای همان روز بردنش به آی سی یو بیمارستانی دیگر. طفلک آن یکی دختر که بیماری اش از شادی و خوشحالی بیش از اندازه ی صعود ایران به جام جهانی شروع شده بود. بعد چندین سال بیماری او هم رفت! چقدر انسان بیمار دیدیم که رفتند!

دعا؟ نمی دانم تاثیر دعا بر آدمها چیست. دعا می کنند که مثلا خدا همه ی بیماران را شفا دهد. مگر می شود؟ پس آدمها چگونه به دیار باقی بروند؟ به چه بهانه ای؟ بر من خرده مگیرید. نمی توانم این موضوع را برای خود حلاجی کنم! اگر بیمار خوب شود می گویند دعاها مستجاب شد و اگر نتیجه ای نداد می گویند این مشیت الهی بود، باید شاکر بود! تقدیرش چنین بود! نمی توانم بفهمم دعای آدمها تا به حال کسی را نجات داده یا نه و این ندانستگی آزارم میدهد. دوست دارم یقین داشته باشم اما …!

همه می روند، او هم رفت.

و چه سخت است تحمل مرگ برای بازماندگان!

هیچ نظری موجود نیست: