پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۱

شب است و تاريك ، ماه سرش را از پشت ابرها بيرون مي آورد ، سرك مي كشد و به مردمان روي زمين سلام مي كند ، و آنگاه نگاهي به تصوير خود در آب حوض مي اندازد . هنوز زيباست و سرزنده ! سعي مي كنم با دستانم، ماه را در آب حوض بگيرم . اما ، خود را از من پنهان مي كند ! نگاه ماه بر ابرهاي اطرافش مي لغزد . توده ي ابر بزرگي ، به او بسيار نزديك شده !باد ابرسياه را حركت مي دهد . ماه ، آرام آرام زير ابر پنهان مي شود . گوشه ي ديگري از آسمان ستاره اي پر نور ، چشمك مي زند و شايد بر مردم روي زمين ، قهقهه وار مي خندد ! ابر سياه بر او هم رحم نمي كند. اكنون تمام آسمان تيره و تار شده . صداي غرش رعد است كه بر پيكره ي جانداران ، رعشه مي اندازد! قطرات ريز آب ، بر جان و روح ابرسياه سنگيني مي كند . ديگر تحمل ندارد . اكنون است كه سفر اين قطرات آغاز مي شود . سفري از اوج به حضيض ! هر دانه قطره ي باران كه بر شيرواني سقف برخورد مي كند ، صدايي زيبا مي آفريند . اين صداها ، سنفوني زيبايي را مي آفريند كه با رهبري قادري كه آفريننده ي هستي است، نواخته مي شود . باران مي بارد و بر لطافت هوا مي افزايد . اما ماه از ابر و باران و ... بيزار است !!
-------------------------------------------------
باز هم از سربازي براتون گم .
+ چند وقت پيش كه استخر رفته بوديم ، افسر گروهان ما هم اومده بود . يكي از بچه ها ، تا افسر رو ديد در حالي كه مايو پوشيده بود ، به افسر احترام گذاشت(با دست!!) . اين اتفاق باعث شد كه ما و افسر مذكور حسابي بخنديم :)

+يكي از برادران خادم ( خانواده ي كشتي گير !) ، در گروهان ماست . پسر خيلي خوب و آرومي هست . اما اين يكي كشتي گير نيست.

+ اين هفته پسر پروفسور حسابي اومده بود . بچه ها هم خيلي استقبال كرده بودن . مهندس حسابي ، همانند پدرش انسان بسيار روشن فكري هست . وقتي از پدر محترمش صحبت مي كرد آدم رو به وجد مي آورد . پروفسور حسابي تقريباً دزر تمام رشته هايي كه ما در اونجا داشتيم، درس خونده بود و تسلط كاملي هم بر همه ي اونها داشته . من كه حيرونم ! چطوري ميشه بعضي آدما اينقدر بزرگ و عزيز مي شن! چند نمونه از كارهاي ايشون رو كه جالبه عرض مي كنم: ايشون بودن كه پيشنهاد اتوبوس فضايي رو براي اولين بار در دنيا ارائه داده و در حال اجراست! ايشون با پول خودش، 1000 متر زمين در كره ي مريخ به نام ايران خريداري كرده ، طوري كه نام ايران از اين لحاظ ، در رتبه ي سوم دنيا قرار گرفت!! و............

+ يك سري سرباز جديد ، وارد پادگان شدن كه از مقطع ديپلم و پايين تر هستن . خيلي بچه هاي پر شر و شوري هستن . خيلي از اونها فقط دنبال سوژه مي گردن تا ...! تعداد سيگاري هاي اونها بسيار زياده كه با توجه به سن و سالشون ، يك فاجعه هست .

+ ما در يك مسابقه ي فوتسال شركت كرديم كه سوم شديم . شايد به جاي جايزه ، به ما چند روز مرخصي بدن :)

+ دو نفر از افراد آسايشگاه ما، ادبيات فارسي خوندن كه هر دو نفر ترك هستن ، با لحجه ي بسيار زياد. با يكي از اين دو صحبت مي كرديم كه بحث به لحجه كشيده شد . وقتي گفتيم كه بنويس ” گوگوش” ، نوشت ” قوقوش” !! مي گفت من درست مي گم و شما اشتباه مي كنيد!! آخرش هم قبول نكرد كه داره اشتباه مي كنه!!!
با همه ي اين حرف ها ، پسر خوب و سرزنده اي هست .
---------------------------------------------
شاد شاد باشيد



پنجشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۱

به نام خداوند قادر ؛
باز هم اومدم . باز حرف هاي نا گفتني و رازهاي سر به مهر كه تنها در خلوت دل گفتني هست! باز افكار پريشوني كه انگار دست از سر من بر نمي دارن . گويي كه رهايي از اين افكار ديوانه كننده ، برام نا ممكن هست . انگار بايد بار سنگين بسياري از پرسش هاي درون خودم رو هميشه بر دوش بكشم . شايد قدرت و توانايي من هر روز در حال كاستن هست. چرا؟ زندگي انسان ها رو قدرت مند مي كنه . اما انگار براي من چنين قانوني وجود نداره؟! واي بر من كه هنوز از فهم خيلي از مسايل پيش پا افتاده ،عاجزم!
-----------------------------------------
از اين حرف هاي تكراري و نا مفهوم بگذريم كه آب در هاون كوبيدنه!
در آموزشي يك سري از دروس هست كه به وسيله ي اساتيد بيان مي شه . اساتيدي كه ما داريم بسيار با تجربه هستن و اغلب سرهنگ و تيمسار بازنشستن كه همگي در جنگ حضور داشتن . از بين اين اساتيد اشخاصي پيدا مي شن كه كمي از بقيه متمايز هستن . مثلاً يكي از همين استاد ها ، عضو نيرو مخصوص بوده كه از نظر تجربه فوق العاده هست. در خيلي از كشورهاي دنيا تحت پرچم ناتو جنگيده ، طوري كه حتي در ويتنام هم حضور داشته! آدم خيلي جالب و خوش اخلاقيه . بعضي اوقات هم از خاطراتش برامون تعريف مي كنه . با اينكه بالاي 60 سالش هست، بسيار چابكه، در كارهاي عملي هم خيلي جدي و سختگيره.
اگه شنيده باشيد دوره ي دافوس برترين و سخت ترين دوره ي نظاميه . چند نفر از همين اساتيد ، اين دوره رو تدريس هم مي كنن( يا كردن).
--------------------------------------
در دوران آموزشي ، تير اندازي با اسلحه هم گنجانده شده . اسلحه ي سازماني ارتش ژ-3 هست كه بسيار پر قدرته ،طوري كه يك تير اون مي تونه از 9 نفر هم عبور كنه و همه رو از پا در بياره! چند روز پيش در ميدان تير بر اثر بي احتياطي ، دو نفر كشته شدن!!!
-------------------------------------
پارتي بازي در همه ي جاي ايران هست. در اينجا هم هر كسي كه پارتي داره به راحتي مرخصي مي گيره .واقعاً كه جالبه !!!!!!
------------------------------------
در آسايشگاه كه هستيم اتفاقات جالبي مي افته كه گفتن همه ي اونها ممكن نيست . مثلاً افتادن يك نفر از روي تخت ، در حالي كه خوابيده بود و در خواب مي ديد كه داره از بالاي يك درخت به پايين پرت ميشه!!البته آسيبي به اون فرد وارد نشد . جشن هايي كه در آسايشگاه دور از چشم بقيه انجام مي شه هم خيلي جالبه . يكي دو نفر نگهباني مي دن . بقيه هم دست مي زنن و ترانه مي خونن....!! اين محيط خشك و بي احساس رو فقط با اين كارها مي شه تحمل كرد . البته گاهي هم سر چيزهاي كوچك اختلاف مي افته و داد و فرياد و قيل و قال درست مي شه . مثلاً سر روشن يا خاموش بودن تلوزيون ! گاهي فكر مي كنم كه ما در اون محيط كوچك ، اين همه اختلاف سليقه داريم ، چطور مي شه در سطح كلان مثلاً كشور خودمون ، اتحاد داشته باشيم و با كمتريناختلاف ، به بهترين نتيجه برسيم؟!!!
----------------------------------
ديگه قلم فرسايي نمي كنم .
شاد شاد باشيد

جمعه، دی ۲۷، ۱۳۸۱

به نام خالق بي همتا ؛ به نام او كه همه چيز در حيطه ي قدرت اوست
قريب يك ماه هست كه درصفحه ي وبلاگم چيزي ننوشتم يا به عبارتي فرصت اين كار رو نداشتم . دلم براي نوشتن در اينجا تنگ شده بود. اومدم تا چند سطري رو بنويسم ! بنويسم تا باور كنم هنوز هستم ! خيلي چيزها داشتم كه بنويسم . اما در حال حاضر رغبت چنداني به نگارش خيلي از آنها رو ندارم .البته اگه بعداً فرصتي پيش اومد حتماً مفصل تر مي نويسم.
در حال حاضر ، در دوران آموزشي سربازي هستم . دو ماه مقدماتي و دو ماه تخصصي( دوره ي كد). حدوديك ماه اول در حال اتمام هستش . يك هفته ي اول (يا ده روز اول) براي من بدترين دوران زندگيم بود . چون اونقدر به عضله هاي پام فشار اومد كه قدرت نشستن رو هم نداشتم و ...! براي همين ،حتي چند آزمايش دادم تا از سلامتي جسمي خودم اطمينان پيدا كنم ! اين درد ها به معدم هم فشار آورد ، براي همين چند روز معده ي من به علت هاي عصبي درد مي كرد! طي اين چند سالي كه خدا به من عمر داده ، اين قدر تحت فشار نبودم! اين فشارها، طي چند روز كاهش پيدا كرد تا اينكه گرفتگي عضلاني ، از بين رفت . حالا هم اوضاع بد نيست . در طول هفته يك بار استخر داريم . چند سالن ورزشي هم داريم كه از هيچ چي بهتره! هفته ي گذشته دو دفعه به آمفي تئاتر رفتيم كه البته هر دو بارش يك نمايش تكراري بود!!
در آموزشي افراد از شهر ها و استان هاي مختلف ايرن هستن . تقريباً از تمام استانها در اينجا حضور دارن . لحجه هاي مختلف، فرهنگ هاي مختلف!! وقتي هوا سرد شد ، بچه هاي جنوب مي گفتن تا حالا هوايي به اين سردي نديدن ( بعضي فقط يك بار برف رو ديده بودن) ، بچه هاي مناطق سردسير هم مي گفتن هوا چندان سرد نيست!!!!
يك نكته ي جالب ديگه ؛ هر چه از تهران بيشتر دور مي شيم ، سن ازدواج پايين مياد . مثلاُ بچه هايي بودن كه با سن و سال كم ،بچه هم دارن!!يك نفر كه 25 يا 26 ساله بود مي گفت ، ديگه سنم رفته بالا به من زن نمي دن!!!
يكمي هم از گروهانمون بگم و زياده گويي نكنم . فرمانده گروهان ما ، يك جنوبي هست كه روانشناسي خونده .تا 40-50 روز ديگه هم خدمتش تموم مي شه . اين آدم مستبد و زور گو، ( به قول خودش) ما رو با روش هاي روانشناسي آزار مي ده!! آدم ديكتاتوري كه از اذيت كردن به حد وفور لذت مي بره. چند نفر هم براي خودش “ نوچه ” جمع كرده كه به راحتي به اونها مرخصي مي ده و ....!!!!!!!!!
نظام ، بسيار خشك و ديوونه كننده هست . خشك و انعطاف نا پذير ! خشن و بي روح!چاره اي نيست جز تحمل .
راستي ، از دوستاني كه پيام گذاشته بودن نهايت تشكر رو دارم.
شاد شاد باشيد